دلنوشته ها
به بانگ بلند بر آسمان صافی آبی رنگ نوا سردادهاند. بشیری در گوش فلک آواز بشارت میخواند که هان باخبر باش که مولودی در راه است!
مدح و ستایش آن خدایی را که از هیچ آدمیآفرید و از آن بنی آدم را و سپس جانشین خود گردانید آنان را در زمین تا اشرفی باشند، بر تمام مخلوقات.
آدم نیز جام قالو بلی را سرکشید و عشق آغاز کرد.
قدم بر صحرای عدم نهاد و از نیستی هستی طلب کرد.
از خار مغیلان، پای افزاری ساخت ایمن و از آن پس در وادی عشق حضرتش روان شد و نشان از آن صاحب قالو بلی گرفت.
وادی اول تا به هفتم را به آنی پیمود، در آن دم که آنی طلبید و خود صاحب هفت منزل عشق شد.
نوری گشت، در آسمان هفتم که روشناییاش زمین تیره خاکی را نیز نوری عطاکرد و ثمره اش جهانی شد سراسر معجزه عشق.
این گونه شد که بندهای را خلق کرد، که اگر او نبود جهانی این چنین نمیآفرید.
بندهای به واقع بنده، بنده عشق حق.
مردی که خاک بشریت را لرزاند، آن هنگام که از مادر زاده شد و تخت و تاج ابلیسیان را درهم کوبید، آن زمان که از کوه نور پایین آمد، در قلب پیغام حضرتش داشت و بر لب ذکری که فرستاده خدایش آورده بود.
از این پس خدایش او را نوری عطا کرد روحانی و عشیرهای مطهر و پاک، دختری فاطمه نام تا در سایه عشق محبوبترین مردان، وارث عشق پدر باشد و مادر خوبان عالم.
مکه، مامن مؤمنان خدا، گاه زبان بر کام میگیرد، روی سرخ میکند و آرام به تماشای خاک مینشیند و گاه لب از لب میگشاید و حکایت میکند، آنچه را که شاید راویان عاجز باشند از روایتش.
مکه سالهاست که در انتظار چنین شبی زمان را به پیش میراند و تاریخ را وادار به ایستادن میکند.
او در قلب تاریخ عرب به دنبال چیزی میگردد، به دنبال گوهری، جواهری که با آن فخر خود را به کمال رساند و سرور سرزمین عرب شود.
او میداند مولود امشب مکه را که این گونه اشک انتظار میریزد و بارها تمنا کرده است، این لحظه را از خدای رسول که با وجد دروازه شهر را به روی پاکان بگشاید و پیکرش میزبان قدوم ملکوتی شان گردد.
مکه میداند شور و شادی خانه محمد(ص) را و میفهمد سرّ آفرینش آدم و حوا را.
و از این روست که دست برچانه صبر زده است و سالهاست چشم بر گوشهای از آسمان دوخته است.
دیده بر ستارگان راه شیری گره زده تا خود شاهد ورود فرشتگان الهی باشد. به آن نقطه از آسمان مینگرد که مبدا هبوط آدمیاست و حال صفی از ستارگان روشن و خاموش آن جا نشستهاند و دعای عروج آدم را میخوانند به جنت.
فرستاده امین پروردگار آن زمان که در آسمانهای دور، خدایش وعدهها داد بر او و آن ثمره عقد سعید این دو محبوب عالم بود که حال شهری و آسمانی به انتظار آن دعا میخوانند و عرشیان آمین میگویند.
کائنات زمزمهگر ذکر تسبیحند و ستارگان تحسین میکنند خلق مطیع را.
و مکه در خلوتی از دل بزرگ خود غبطه میخورد بر خلوص کردار آفریدگان.
آری لحظه سرور زمین و زمان فرا رسید .
خورشید از پس کوه های عرب سر برآورد و مولود زیبای مکه را تحسین گفت.
زمین بر زمان فخر می فروشد که مولودی این چنین، قدم بر صفحه دلش گذارده است .
زمان هلهله به راه انداخته است و مردم عرب را از خواب دوشین میرهاند. رایحه دلپذیر بهشتی مکه را مست حضور کرده است که دری از بهشت به روی زمین گشودهاند و گلی از آن را به زمین عطا کردهاند و این مباهات زمین است.
پیامبر وارد خانه می شود .
مولود الهی این زینت آسمانی را بر آغوش میگیرد، میبوید که او رایحه بهشتی با خود را آورده است. تهنیت می گوید بر اهل خانه و قاصدی را میگوید که پر بکشد و در گوش روزگاران غریو بر آورد که این روز سپیده احقاق حق است، سپیده بنت رسول خدا.
عرشیان بر زمین آمدهاند و در ضیافت مولود سپیدهدمان ذکر و سپاس ایزد میگویند.
عاشقان در سماعاند و بهشتیان در زمین بر شاخه طوبی چنگ زدهاند. ستارگان به دور خورشید آسمان خیره به نور ملکوتی اهل خانهاند.
از ملکوت ندایی میآید: بر حذر باشید از آزار او که این مولود، مادر بهشتیان کربلاست.
Design By : Pichak |