دلنوشته ها
ای فرزند احمد! آیا بالاخره راهی به سوی تو هست؟ آیا دیدار تو ممکن است؟ آیا زیارت تو میسر است؟ آیا ملاقات تو شدنی است؟ آیا راهی به رؤیت تو می انجامد؟
آیا این گذران روزهای ما، یک روز به تو می رسد؟ آیا این مسیر عمر، جایی به تو پیوند می خورد؟
آیا از این همه درهای بسته، روزنی به سوی تو هست؟ آیا از این همه لحظه، یکی به حضور تو متبرک می شود؟
آیا تو آمدنی هستی؟ آیا روی تو دیدنی است؟ آیا جمال تو به تماشا نشستنی است؟
پس کی به چشمه سار وجود تو می توان رسید؟ پس کی از زلال خوشگوار حضور تو می توان نوشید؟ چه طولانی شد این عطش! چه طاقت سوز شد این تشنگی!
کی می شود صبح، ناشتای چشم هایمان را به نگاه تو بگشاییم؟ کی می شود شام، تصویر تو را به قاب خواب هایمان ببریم؟ کی می شود شب و روزمان در فضای ظهور تو بگذرد؟
کی می شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپیچد؟
کی می شود صدای گام های آمدنت در گوش هستی طنین بیندازد؟
کی می شود چشم در چشم هم اندازیم و تو را به معاینه دیدار کنیم؟
کی می شود پرچم پیروزی ات را بر بام هستی بنشانی؟
کی می شود آن روز، که ما تو را در میان خویش بگیریم و تو به عینه امامت کنی، زمین را از عدل و داد پر گردانی، دشمنانت را به خاک سیاه عقوبت بنشانی و ریشه حق ستیزان و مستکبران و گردنکشان و ستمگران را بسوزانی . و ما بگوییم: الحمدلله رب العالمین .
Design By : Pichak |