دلنوشته ها
دلهایمان ریش بود از دیدن غربت امامانمان
و دلگیر از کوتاهی زمان دیدار که مجالی نیافتیم تا عقده دل بگشاییم
اشک پرده پرده در چشمانمان نقش میبست و دریا دریا جاری میشد
دلم تب کرده بود و لرزی جانسوز همه وجودم را در برگرفته بود
عازم کاظمین شدیم
با ورود به حرم احساسی شیرین و آشنا تمام وجودم را فراگرفت
احساس میکردم وارد مشهد الرضا (ع) شدهام
دلم آرامتر شده بود
نسیمی خنک نوازشگر تن و روحمان شده بود
در تب و تاب بودم که هر چه زودتر مشرف شوم
مشرف که شدم دلم را گره زدم به ضریح باب الحوائج
از غربت فرزندانشان گفتم و از غم دوریمان نالیدم و برای ظهور منتقمشان دعا کردم
شب عاشورا بود و دلها همه داغدار
امامانمان صاحب عزا بودند و چه سعادتمند بودیم که در محفل عزایشان ما را پذیرا بودند
همنوا با ملایک برای سید و سالار شهیدان اشک ماتم ریختیم و دل و جانمان را به آب دیده شستیم
در حال و هوای زیارت بودیم که خادمین حرم به لحاظ امنیتی قسممان دادند که اگر نماز زیارت خواندهایم حرم را ترک کنیم
عرض ارادت نمودیم و به احترام حضرتش حرم را ترک کردیم
آخرین شب حضور در محضر قافله سالاران عشق بود و خانه دل از درد فراق خون شده بود
مانده اوقات را به تلاوت قرآن سپری کردم و به یاری خدای سبحان توانستم در این مدت که همگام و همکلام عرشیان بودم قرآن را ختم کنم.
صبح شده بود و باید عزم دیار خود می کردیم
اما دلم دیگر همراهی نمیکرد
راهی که شدم دیدیم که دلم را جا گذاشتهام
نگرانش نبودم
یادم افتاد که او را به ضریح امام کاظم(ع) دخیل بستهام تا برای ابد الدهر نایب الزیاره من باشد
و حال که دستان خاکیم زمینگیر شدهاند و از حضور عرشیان محروم، هوای حرم که به سرم میزند مرغ دلم را به پرواز درمیآید و طواف عشق مینماید.
....
خداوندا! تو را سپاس
نمیدانم به پاداش کدامین حسنه چنین سعادتمندم کردی و طعم خوش با خدا بودن را به من چشاندی
از تو میخواهم بوی با خدا بودن را از تن و جان من مشوی
و مرا هماره در پناه خود دار تا فریب شیطان را نخورم
مرا یاور باش تا شهپر عشقم را به آتش گناه نسوزانم
مجالی دوباره بخش تا عازم بهشتت شوم
حسینیون هوادار حسیناند
به عالم جمله غمخوار حسیناند
جهان یعنی حسین و کربلایش
خوشا آنان که زوار حسیناند
پایان
Design By : Pichak |