دلنوشته ها
هیئتی برپاست در من
شوری در سینه ام
با هر حسین میتپد دلم
اینجاست حسینه اربابم
از عرش خدا باران سپیده میبارید؛
هلهله فرشتگان شادی آسمانیان را هویدا میکرد؛
ماه با لبخند، بذر نقره میپاشید و ستارگان در بزم شادی عرشیان، آسمان شهر را با حضورشان چراغانی میکردند.
ملائک، شادباشهای خداوندی را در سریرهای نور به سرزمین مدینه میفرستادند.
شهر غرق در شور، شکفتن گلی از گلستان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را انتظار میکشید و خانه امام موسی بن جعفر علیه السلام خود را آماده ضیافت تولّدی بزرگ میدید.
مهربان خدایم...
تو را برای آنچه از نعماتت از آسمانت بر زمین دلم میباری ، شکر...
تو را برای تمام شاخه های امیدی که در باغچه های تنهایی دلم رویاندی، شکر...
تو برای آنکه لحظه ای تنهایم رها نکردی ، شکر....
نسیمت مرا به دیار دلتنگیها هدایت کرد و
نم نم بارانت نوید وصال را برایم به ارمغان آورد...
دستان نوازشگرت را لحظه ای از من نگیر و این دستان سرد و
خاموش دلم را آنی رها مکن...
امیدم در این بازار ناامیدیها تنها به توست و آنچه در این تنهایی ها
چراغ اتاق دلم را روشن نگه داشته است
تنها ذکر و نام تو است..
مهدی سرت سلامت این چندمین غم است
این چندمین مصیبت قرن بهم است
دنیا به انتهای خط خود رسیده آه
گر آسمان بگرید از این ماجرا کم است
روی غرور غیرت ما خنج میکشند
حرمت شکستن اوج هیاهوی آدم است
ما زنده ایم و باز معاویه و عمر عاص
بر نیزه نقش تا شده فخر عالم است
ما زنده ایم و خانه زهرا دوباره سوخت
ما زندهایم شانه تو کوه ماتم است
کی میرسی به داد زمین اتفاق سبز
این انتقام سرخ، که بغضت محرم است
ای روح مهربان عدالت، ظهور کن
پشت جهان بر آتش نمرودها خم است
دست از شکوه دامنت ای گل نمی کشیم
آقا سرت سلامت این رشته محکم است
روی گل محمدی از اشک، تر شدهست
با ما مصیبتیست که عالم خبر شدهست
با ما مصیبتیست که ورد زبان شده
با ما مصیبتیست که خون جگر شده ست
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت
لشکر نبردهایم و نبردی دگر شده است
آن سوی خندهها، همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان ، نیشتر شده ست
از هیچ زادهاند و پی هیچ، زیسته
شیطان ، بر این جماعت ابتر، پدر شده است
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا ، به خدا بیشتر شده است
عالم، هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبی ست که بر بام، بَر شده است
بار خدایا ! تمام عالم را درنوردیدم و تمام گیتی را جست و جو کردم و در احوال همه خلایق تو اندیشه کردم لیک دریافتم که براستی تو کامل تر و عاقل تر و مهربان تر و بهتر از محمد(ص) نیافریده ای و این بهترین را به اخلاق مزین نموده ای و سپس او را پیام آور اسلام قرار داده ای .
کسی که اگر تمام موجودات عالم تمام زمان را نوشتن بنشینند نتوانند از گفتن خصائص او برآیند؛ آری تو این چنین راهبری برای آدمیان فرستادی.
ولی آدمی ناشکرتر از آن است که خود بداند و اینگونه است که شرورترین خلایقت کمر به بندگی شیطان بستند و در وادی کفر گرد هم آمدند ، کسانی روزگاری کلیمت را آزرده بودند و گرد گوساله ای جمع شده بودند دوبار ساز جنگی نواختند ابلهان به اندیشه جنگ با خدایند ...
در تاریخ خداستیزان کم نبودند اما کدام را سراغ داری که جز در خفت شهره شده باشند اینها که امروز اسلام ستیزی را علم خود قرار دادند خدا ستیزند، بندگی ستیزند اینها لشکر شیطانند و چون می دانند حریف خدا نمی شوند دین خدا را هدف قرار داده اند، پیامبر خدا را هدف قرار داده اند .
واینها باید بدانند همه ما سربازان محمد(ص) هستیم ، سربازانی که آمده اند جان خود را برایش و در راهش اهدا کنند .
اینها باید بدانند که اکنون پیکان مبارزه ما بسوی آنها شده است .
اینها باید بدانند که ما تازنده ایم رزمنده ایم و تا رزمنده ایم ایستاده ایم به مبارزه
و درنهایت باید بدانند که «العاقبة للمومنین «
و بدانند همچنان حرف ما همین است لــــــــبــــــــیــــــــک یـــــــــا محمد (ص)
تمام جهان انسانهای زمین
تمام جهان فرشتگان
تمام جهان کلمات
تمام جهان برابریها
تمام جهان نابرابریها
تمام ...
همه در انتظار آمدن تواند!
تو
که متعلق به تمام کوچههای خستهای!
زودتر بیا ...
خدایـــــــــــــــا…
هیچ می دانی که همیشه و به موقع
به دادِ دلم .. تــــــــــــو می رسی ؟؟!
آنجا که خستـــــــــه ام ..
آنجا که دل شکسته ام ..
آنجا که از همه ی عالم و آدم گسسته ام ..
همیشه تـــــــو همان دستی هستی
که می گیری از دلـــــــم غبارِ غمها را،
خدایِــــــــــــــا .. سپــــــــــــــــــــــــاس
هنوز کوچه های مدینه از خاطره گام های آهسته تو سرشار است.
هنوز سایه های آرام شب، از وزش نسیم حضور تو بیدارند.
هنوز خانه های بی نور و تهی از عطر مهر مادر و پدر، به لحن دلگشای تو مشتاق مانده است. کسی چه می دانست که آن شعر شبانه نان و طعام، از قلب غزل سرای نوازش توست که می تراود؟!
دریغا که تا بودی و هرم حضورت را به گمنامی اما به عشق، به خلق خدا پیشکش می کردی، از ادراک تو محروم ماندند! حالا پس از رفتن تو، یک شهر به اندازه همه آن چشیدگان جرعه های تو، تنهایی خویش را مرثیه می خواند و مویه می کند.
وقتی کسی می خواهد بهترین و خدایی ترین انتخاب ها را داشته باشد،
اما فکر می کند خانواده اش، دوستانش، شهرش، کشورش و حتی دنیا با او همراه نیست
وقتی می گوید خوش به حالت
درست ترین جواب به نظرم این است:
شاید خدا این توان را در تو دیده که یک خانواده را، دوستانت را، شهرت را ، کشورت و حتی دنیا را متحول کنی
کاری پیامبر گونه به سمت خدا
و حمد خدایی را که همه ی انسان ها را برای خلیفة الله بودن آفرید
Design By : Pichak |