دلنوشته ها
روزها میگذرد بیتو؛ نه کبوتری به آشیانه رسیده و نه پرستویی به سرزمین آفتاب.
بعد از تو، مسافران شیعه را حج غربتی است مدام و جادهها را بوی اشکی غریب. بعد از تو، شاید دانه اشکی در گونه برادری تا ابد بماند؛ برادری که در غربت توس، آرمیده است .
چه جانسوز است رحلت بانویی که سالهای کوتاه عمر خود را در غم فراق گذراند؛ سالهای کودکی را در فراق پدر و سالهای جوانی را در فراق برادر.
هنوز چند روزی از آمدنت نگذشته است.
امروز طلوع یازدهمین ماه آسمان امامت را به نظاره نشستهایم.
امام ثانیههای سلوک! کدام پرچین میتواند بوی گلهای یاس را آن چنان که از دامن ردای تو جاری است، بپراکند؟
ای یازدهمین حجت پروردگار! ای پناهگاه جانهای خسته و ای مأمن قلوب دردمند! امروز، مدینه بهشتی است در عطر نفسهای تو شناور و کوچههای شرقیاش، شاهراه اتصال زمین به آسمان و این همه از حضور فرزندی علوی در این خاک پرنده خیز حکایت دارد.
ماه، یازدهمین بیت قصیده هستی را میسراید.
سروها از پشت دیوارهای شب به تماشای اعجازی دیگر قد بر افراشتهاند.
امشب، الفبای امامت در مرز تکامل است.
هوایت آغشته از بوی خرما !
دستهای مهربان حریم، سرپناه روزهای نیامدهات!
نگاهت لبریز یقین! واژهها میتراوند از مابین لبانت، دستهای اتهام شهر، اشاره میکنند معصومیت مادرت را، چشمهایت را باز کن، ملائک به پیشوازت آمدهاند.
بگذار بیاشامند گوارایی کلماتت را!
بخوان از آغازین روزهای حیاتت که حتی از پیش تر، نامت آویزه کهکشانها بود چنان که اختران تابناک.
روزهای نیامدهات را پلک میزنی، آن گاه که تمام صلیبهای سوخته بر شانههای تاریخ، به جرم گناه ناکردهات کشیده خواهد شد.
چشم بازکن.
Design By : Pichak |