سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

باید از خویش بپرسم چرا خیمه نشین 

خیمه را امن‌تر از خانه ی ما میداند


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 11:13 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

آقا سلام ...

 باز منم خاک پایتان

 آنکه سالهاست دلش هست جایتان

  آقا ... دوباره پشت به من کرده قلبتان دیگر نمیدهد به دلم روی خوش نشان

 آقا...دلم گرفته چرا دیر کرده اید؟ مُردم در انتظار شب جمعه هایتان

  هر جمعه انتظار ، دعا ، ندبه ، جانماز هر شب دو چشم خیس و دلی در هوایتان

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 11:4 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

حضورت را شنیدم عن قریب است

ولی قدری برای من عجیب است

زبس که دیر کردی در ظهورت

مراقدری بعید از این قریب است

نمی گویم بیا اما بدان که

دل ایلی برایت بی شکیب است

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 10:24 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

                                      یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست

                                                                                            نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

 

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 10:3 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

باز چشم انتظار قاصدک نشسته ام تابیاید وخبری دهد خبری نو وتازه

امّا او باز خبر همیشگی خود را می آورد که ظهور نزدیک است

او راست می گوید ولی من انتظار خبری دیگر رادارم خبری که می گوید فردا خواهد آمد .

تویی که محرم رازی،تو جانان عشق و نمازی              تو کعبه ای تو صفایی،خدا کند که بیایی

کجاست آنکه دعای فرد مضطر را اجابت می کند

(أین المضطر الذی یجاب اذا دعا)


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 9:32 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

همه در جست‌وجوی کوی تواند، بی‌ آن‌که خوب تو را شناخته باشند.

همه در هوای روی بهارند؛ بی آن‌که از غصه زمستان، به تنگ آمده باشند.

همه در غربت شب، خوابیده‌اند، بی آن‌که از صدای خروس سحری سراغ بگیرند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 90/4/29ساعت 2:39 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

گفتم: آقاجان منتظرت هستم
گفت: منتظر! نشان انتظارت چیست؟
تأملی کردم و گفتم: شرمنده ام!


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/29ساعت 12:13 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

به نام پروردگار جوانه ها


روزها میگذرد?باری دیگر امید ها آتش گرفته و این ریشه ی سوخته قدرتی برای جوانه زدن شکوفه ی امیدی دیگر شده است...این ریشه هر هفته قوی تر و قوی تر میشود...

آقا جان...

 انگار که در قاب خالی دلم تنها جای جوانه هاییست که سرنوشتشان سوختن است و سوختن و سوختن...

به خاطر این جوانه ها...به خاطر قاب خالی دلم....

برخیز و قیام کن


نوشته شده در سه شنبه 90/4/28ساعت 11:39 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

میان مردمی و مردم از شما دورند

میان مردم صد چهره ای که صد جورند

میان منتظرانی که ندبه می خوانند

و گوییا به صدا کردن تو مجبورند

خدا کند که نباشم من از کسانی که

فقط به گریه و زاری و ندبه مشهورند

اگر دعای شما شاملم شود نروم

میان مردم صد چهره ای که صد جورند


نوشته شده در سه شنبه 90/4/28ساعت 11:20 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

در تمام پنجشنبه های بیقراری ای که گذشت.خرید گل و گلاب و عود واسفند به امید آمدن تو بود
اما نیامدی

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 90/4/25ساعت 10:37 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >

 Design By : Pichak