سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

الهی! هر قدر که کوچک باشم، به بزرگی تو ایمان دارم، ای فراتر از حد درک دست های من! گر چه دست هایم کوتاه است و کوتاهی، از دست هایم نیست.

الهی! به اندازه ای که با تو مأنوسم، از خویش گریزانم و به قدری که از نگاه مهر پرور تو می دانم، از کوچکی مختصر شده خویش هیچ نمی دانم، که در فهم ذره، آفتاب نمی گنجد و در نگاه قطره، دریا.

الهی! آن قدر به تو امیدوارم که نمی دانم در آخرین نقطه ناامیدی ها، حضور تو، حتمی ترین اتفاق ممکن است و شکوفاترین شوق، در ناگهانی از ترانه و آفتاب.

الهی! ای انیس بی قراران                         امید آخر امیدواران

الهی! من به تو امید دارم  امیدی جز به مهر تو ندارم

الهی! هر قدر که دست خالی آمده ام، تشنه تماشای سرشک خویشم و مشتاق تمنای تو.دو دستم خالی امّا چشم من پُر  به قدر هفت دریا چشم من پر

سراسر خواهشم، بی تابم ای دوست!                    برای لحظه ای دریابم ای دوست!

الهی! بر تمام ستارگان خویش پرده کشیده ام و پلک های خویش را پلکان ترقی اشک ها نموده ام، تا نسیم یاد تو از آن بگذرد.

الهی! به تمام ستاره های خویش پرده کشیده ام، تا در افتتاح بارانی چشم هایم، تلألؤ طولانی تو را با تمام ستارگانم به تماشایی تمام نشدنی بنشینم.

الهی! از هر طرف به خویش می نگرم، هراس انگیزم.

از هر طرف به تو می نگرم، ذره ای هراس در دل خویش نمی یابم، که تو، آرامش محضی و مهربانی نامحدود.

الهی! کیستی تو، کیستم من                          که بی یک لحظه مهرت نیستم من

الهی! دیروز فریب تلألؤ طلایی گندم را خوردم و امروز، فریب تبسم آلوده شیطان را؛ می خواهم که با بند بند وجودم به تو بپیوندم و با صراحت بارانی خویش، لحظه لحظه صداقت خویش را برای تو بازگو کنم.

الهی! خسته ام، طاقت ندارم  دلم را دست باران می سپارم

دلم می خواهد از تو رنگ گیرد                                 تپش هایم ز تو آهنگ گیرد

الهی! قلبم را با هیچ قساوتی تقسیم نخواهم کرد و دست هایم را با هیچ نیازی نخواهم آمیخت، جز به گرمی مهربانی حضور تو.

 


نوشته شده در یکشنبه 90/7/24ساعت 10:54 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak