سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

عاشقان تو، عشق را به قیمت نخریده اند تا با سودی اندک سودایش کنند.

عشق در ایشان حلول کرده است؛ آن زمان که نام تو را برده اند.

جرعه جرعه بلا را می نوشند، امّا سبکبار از لحظه ها می گذرند و جان تشنه به جام امید زنده می دارند، دل هایشان به وسعت هستی است و هستی شان، سراسر، ارادتی است که در پای تو می ریزند.

تا طلوع خورشید، از آسمان چشمشان ستاره می بارد و نجوایشان تا رسیدن به ساحل صبح جاری است.

خندان لب و گشاده سینه، داغ ها را پذیرایند و به رسم ادب، هر آن چه را تو خواسته ای خوش آمد می گویند، و به شمیم، هر آن چه عطر تو را دارد، روح را تازه می کنند.

برای کسانی که دیده دلشان به تاریکی عادت کرده است و حریصانه هوای مسموم غفلت خویشتن خویش را می بلعند، انتظار چه معنایی دارد؟

اینان، دست هایشان برای لمس آبی حریر بی کران آسمان کوتاه است و نگاه شان آن سوتر از خودبینی نمی رود.

آینه دارانند که در آستانه آمدن آفتاب، مشتاقانه به انتظار ایستاده اند.

... و صبح نزدیک است... .

 


نوشته شده در دوشنبه 90/4/20ساعت 9:2 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak