سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

مادر!

دلم تنگِ گریه‌های شبانه توست

سجاده‌ات این‌جا غریب افتاده است

نمی‌خواهی چیزی بگویی؟

حرفی بزن آخر!

می‌بینی؟

بعد از تو دیگر کوچه‌های مدینه خالی از عطر یاس‌اند

دیوارها بوی دسیسه می‌دهند.

بوی سلام‌های غریبانه پدر که بی‌جواب مانده است

مادر!

روشنی چشمِ خانه!

نگفتی بعد از تو بر سرِ اهالی خانه چه خواهد آمد؟

نگفتی کدام دست گیسوانِ پریشانِ زینب را شانه خواهد زد؟

نگفتی کوچه بی‌تو روزی هزار بار حسن را خواهد کُشت؟

چاه‌ها دیگر توانِ ناله‌های پدر را ندارند، مادر!

بلند شو!

بلند شو و بار دیگر دست به دیوار، راهی مسجد شو!

باغِ دنیا را دارند به تاراج می‌برند

دارند چوب حراج می‌زنند بر پیکرِ عدالت

بلند شو مادر!

بلند شو و قدم در کوچه تاریکِ دنیای‌مان بگذار!

قدم بگذار تا بار دیگر کوچه دنیا، پر از عطر سپید یاس شود

پر از عطرِ سرخِ شقایق.

 


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 12:56 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak