سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

دست هایم خالیست...

اشک هایم جاریست

ایستادم به لب جاده خوشبختی

می فروشم به شما

شاخه های گل سرخی

و خریداری نیست

....

دست هایم خالیست....

جز عشق ندارم هنری..می دانم!

کاش می دانستند

مردم شهر بهای هنرم را ای کاش!

هیچ کس ارزش لبخند مرا درک نکرد!

پیری از دلسوزی

گفت با من روزی

هیچ کس با هنر عشق نزیست!

و به من گفت که گشتم همه عالم یک عمر

از پی عشق جاودان اما...

باز چون من نگرد!اینجا نیست!

....

دست هایم خالیست...

اما...

هنرم را...

همه گل های محبت...همه را

نفروشم به شما

نفروشم به کسانی که تو را

عشق!

نشناسند تو و ارزش والایت را

قدس این ساحت را

قدر این نعمت را

...

دست هایم خالیست...

هنرم اما...

فروشی نیست!


نوشته شده در یکشنبه 89/12/8ساعت 9:14 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak