سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

لقمان حکیم رضى الله عنه پسر را گفت:

"امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس . شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور" 

"شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.  دیروقت شد و طعام نتوانست خورد.

روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام  نخورد.

روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد .

روز چهارم، هیچ نگفت .

شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته‏ها  بخواند.

پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ام تا برخوانم.  

لقمان گفت: "پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى"


نوشته شده در سه شنبه 89/9/16ساعت 4:47 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak