سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

سبز آمدى، سرخ رفتى، حال آنکه سپید سپید زیستى و صداقت، تنها واژه اى است که برازنده نام توست.

تو از زلالى آینه، هر آینه فراترى.

 در تو کرامت باران موج مى زند.

با تلاوت قرآن هم آغوشى و دست هایت، مونس آسمان مدینه اند.

اى سعادت سپید! شب شهادتت اشک مى ریزیم و ستایش مى کنیم غربت ستودنى‌ات را.

از کدام برکه نوشیده اى که دست در دست ملائکه، بال و پرت رهسپار بهشت جاودان شد؟

اى انیس مدام سجاده و همنشین شبانه قرآن!

آفتاب عظمتت همیشه بر فراز آسمان مسلمانان، روشنایى بخش است. تمام سپیده‌هامان را به صداقت نامت استواریم.

شب شهادتت غمنامه اى مى نویسیم به مظلومیت باران، آن زمان که آسمان غربتت را گریست.

اى خورشید مدینه ایمان!

اى صادق آل پیامبر، با بیانى بلیغ و کلامى فصیح، زبان رساى اسلام بودى، با سخنانى حکیمانه، منطقى استوار و علمى سرشار، برگزیده روزگار بودى و ... بنده شایسته پروردگار.

تجسم صبر و اخلاص بودى و چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردبارى، نام آور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت.

چهره فروزان اهل بیت بودى، و وارث علوم رسالت.

از سلاله پیامبران بودى و عطر و بوى پیامبر را مى دادى و مهابت و شکوه او را داشتى!

اى خورشید مدینه دانش!

سال هایى سیاه، ابرهاى سلطه امویان، آسمان جهان اسلام را تاریک کرده بود و سال هایى تیره تر، حکومت عباسیان، مسلمانان را به تیرگى نشانده بود.

در میان این دو فصل سیاه و سرد و ابرآلود، چند صباحى که خورشید وجود تو تابید، اسلام و قرآن را جان بخشید.

نهال حق پا گرفت و افق اندیشه ها تابان شد.

دین، زنده به نام تو گشت. درخت علم، در بوستان کلام تو رویید. گلشن فضل، از چشمه دانش تو سیراب شد. کتاب فقه با «الفباى صادقى» نگاشته گشت.

وقتى چهار هزار قلم، «حکمت» و «حدیث» و «فقه» را از عرش بلند «علم لدّنىِ» تو، بر فرش کتب و دفاتر فرود مى آورد؛

وقتى چهار هزار شاگرد، همچون نسیمى خوشبوى، از کوى معارف تو گذشته و در پهنه قلمرو اسلام پخش مى شدند و «قال الصادق» گویان، کام تشنگان معرفت را عطرآگین مى ساختند.

وقتى منطق اهل بیت و برهان عترت، قوى تر و برّان تر بود.

وقتى مردم، گاهى از لابه لاى گرد و خاک هاى برانگیخته بدعت گذاران و تحریف گران، چهره «اسلام ناب محمدى» را مى‌دیدند و فریفته جذبه هاى آن مى شدند.

وقتى سلسله نورانى راویان احادیث، حلقه اى از «تعبد» و «اطاعت» بر گرد «آل ا... » مى زدند، وقتى «ابان بن تغلب»ها، «هشام بن حکم»ها، «مؤمن طاق»ها حامل و ناقل علوم تو بودند.

وقتى با تابش مهر درخشان فضایل تو، مجالى براى خودنمایى شب پره ها نمى ماند .... ؛

واضح بود که خفاشان کورسو، نگذارند فروغ فروزانت جلوه گرى کند.

اینگونه بود که تو، در عین شهرت و اعتبار و نفوذ و محبوبیت، همچنان «مظلوم» بودى، و ناشناخته و مظلومى.

وقتى در شهادتت، چشم شیعه گریان شد، اندوه یتیمى بر چهره پیروانت غبار غم افشاند.

«مدینه» براى چندمین بار در سوگ تو گریست و فوج فوج مردم، غمگین و سوگوار، سالروز رحلت رسول خدا(ع) را به یاد آوردند.

رحلت تو، داغى سنگین بود و به خاک سپردنت، داغى دیگر، سنگین تر. سیل اشک از دیدگان جارى بود. تشییع کنندگان، ناباورانه در پى جنازه مطهرت، به سوى «بقیع» رهسپار شدند و مدینه تعطیل شد و هر خانه اى ماتمکده اى حزن آلود!

آرى ... اى امام صادق(ع)!

معصومى بودى که در «بقیع» به خاک آرمیدى.

آیا تشییع کنندگانت مى دانستند که چه کوه عظیمى را بر دوش مى کشند؟ و تو را به کجا مى برند؟

خوشا خاک بقیع، که پیکر تو را در بر کشید.

اینک، تربت مطهر بقیع خاموش، همچنان یادگار مظلومیت توست و اشک هاى شیعیان در کنار مزار بى چراغ تو، شاهدى بر غربت «آل ا... » است.

اى ششمین ستاره تابناک امامت و ولایت، صادق آل محمد (صلى ا... علیه و آله و سلّم)! نامت را با افتخار به دل هاى غریبمان مى‌سپاریم تا یادت آرام بخش سینه هاى بى تابمان باشد.

 


نوشته شده در یکشنبه 89/7/11ساعت 9:29 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak