سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

یک اسب، یک سوار، نقشی از انتظار

یک مرد می رسد، آیا از این غبار؟!

دل های داغمان مثل کویر درد

ای سبز پرطپش بر زخمان ببار

می آید این سحر، گل پینه ای به دست

یعنی که می رسد در کوچه ها بهار

چشمان انتظار بر راه مانده است

شاید رسد سحر، آن سبز، آن سوار

سُمکوبِ خسته ای در کوچه می دود

یک اسب، یک سوار، پایان انتظار


نوشته شده در شنبه 89/7/10ساعت 2:30 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak