سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

عصر یک جمعه دلگیر ،

دلم گفت بنویس از یک عشق

عشقی که به اخلاص نرسیده است

غم عشقی که به سرمنزل نرسیده است

زخمم نمک خورده

بال و پرم سوخت که؛

 زمین خورده تنم،

سوخته از بار گناه است

سرم پایین از شرم،

 کمر خم از بار گناه است...

پس تو کجایی ؟ دل نگرانم ... !

دلم در پی سویت ....

چشم نگرانست

 کجایی مرحم زخمم...؟

تو کجایی ای گل نرگِس! گل زهرا(س)

شده ام باز هوایی..

توکجایی؟

نشوم گمگشته بی صاحب ؟!؟

پس تو کجایی؟

بیا آقا

گمگشته راهم ...

پرگناهم

بی سر سامانم ...

....

بیا ای مرحم جانم 

عصر این جمعه دلگیر

تــــــو را به جان مادرت زهرا(س)

رهایم نکن آقا

دلم پرگناه است

با دل آواره شدم سنگ؛

چاره ندارم...

 آه شکستم...

شکستم ...

شکستم..

.

.

.

 


نوشته شده در دوشنبه 89/7/5ساعت 2:2 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak