سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها



چشم‌ها به راه آمدنش خیره شده ضربان تند قلب مادرش بشارت آمدن نوری درخشان به دنیای تیره جاهلیت می‌دهد
مردی می‌آید که دستانش بوی کرامت، پیشانیش بوی بندگی وگام‌هایش، ندای ایستادگی سرمی دهد.
بهار به حیرت می‌ایستد، باد سجده می‌کند و خورشید، شکرانه می‌دهد در میلاد مردی که زینت عابدان و سرور ساجدان است.
امروز مردی از تبار نور می‌آید تا نیایش در آیینه وجودش تجلی یابد؛ مردی که ذره ذره هستی اش، الهی و ملکوتی است.
 او می‌آید تا صحیفه تابناک و جاویدان عشق را با زلال اشک‌هایش در کتابچه عالم بنگارد. او می‌آید تا ملکوت را در سخنانش معنا کند. 
او می‌آید تا حماسه حسین را تفسیر کند. 
می آید تا سلاله نبوی را امتداد بخشد و چراغ هستی بخش علوی را در زمانه تاریک و پر از ابهام، روشن نگاه دارد. 
او که نور کوثر است و مفهوم بندگی در زلال کلماتش جاری است.
 ای امام عاشقان و اسوه نیایشگران! مقدمت پر نور باد.
کلمات در پی هم می‌آیند و تو ستایشگرانه راز و نیاز می‌کنى
کلمات کم می‌آورند در مقابل عشق...
دعای همه پیامبران ـ از آدم(ع) تا خاتم(ص) ـ بر لبانت ذکر می‌شود
و اشک از پهنای صورتت جاری می‌گردد
زمین قطره قطره آن دُرّهای گرانبها را در خود می‌گیرد
لبانت به ترنم باز می‌شود و عطر خوش مناجات فضا را می‌آکند
تو را باید از آب سراغ گرفت که مهر مادرت بود و مُهر لب‌هایت.
بعد از آن حادثه عظیم که بر جان جهان فرود آمد، هرگاه کبوتر نگاهت در حوالی آب به پرواز می‌آمد، چشم‌هایت، بهاری می‌شد و دامن دامن شکوفه بر خاک می‌افشاند و جان تشنه‌ات، خود را در چشمه سار دیدگانت به دست آب می‌سپرد و کام دلت، در بارش جانت سیراب می‌شد و شرم آب، که تا ابد هم خانه قاتلان امام حسین علیه السلام خواهدبود.
تو را باید از سرخی بُهت نگاه آفتاب سراغ گرفت.
بعد از آن اتفاق بزرگ، از سرسبزی سایبان پرهیز می‌کردی و شرم خورشید که از بی‌شرمی نامردمان، به خود می‌پیچید و در سایه اندوه فرو می‌رفت. تو را باید از خاک سراغ گرفت که محمل عروج سجده‌های خاکی و بوسه گاه لحظه‌های افلاکیت بود.
تو را باید از گوش دیوار و از چشم در سراغ گرفت که چشم بر آفتاب جمالت و گوش بر آوای کمالت سپرده بودند و مشام جانشان را با تلاوت آیاتت، با طراوت می‌ساختند.
تو را باید از صحیفه‌ات سراغ گرفت که چاه صبر تو و منشور زندگی آدمیان، دفتر ایمان، کتاب عشق و آزادگی و عروه‌الوثقای دین و دنیای نیازمندان است.
ای سجاده نشین محراب دل!
زلال خود را در چشمه سار اندیشه‌ات می‌جوییم و از حبل‌المتین دعایت، به آسمان دل صعود می‌کنیم و از خاک تا به افلاک اوج می‌گیریم.



نوشته شده در پنج شنبه 89/4/24ساعت 2:17 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak