سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی? حماقت او را دست می‌انداختند. دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد.  


  تا این که مرد مهربانی از راه رسید و از این که ملا نصرالدین را آن طور دست می‌انداختند? ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: 
 هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و هم دیگر دستت نمی‌اندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: 
 ظاهراً حق با شماست? اما اگر سکه طلا را بردارم? دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هایم. شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام.

پندها:
«اگر کاری که می کنی? هوشمندانه باشد? هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.» (1)
ملا نصرالدین با بهره‌گیری از استراتژی ترکیبی بازاریابی، قیمت کم‌ تر و ترویج، کسب و کار « گدایی » خود را رونق می‌بخشد. او از یک طرف هزینه کمتری به مردم تحمیل می‌کند و از طرف دیگر مردم را تشویق می‌کند که به او پول بدهند.

پاورقی:
1- پائولو کوئیلو




نوشته شده در یکشنبه 89/3/23ساعت 11:25 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak