سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

 

هیاهوی عشق در رگان زمان می‌جوشد؛ آنچنان که شاهدان قدسی، اتفاق را تنگ در بغل می‌فشرند.

با اولین اذان صبح، مژده رسیدنش دهان به دهان شهر می‌چرخد و هوا بوی نسیم می‌گیرد.

امشب همه ستاره‌ها به پیشواز تو می‌آیند و همه فرشته‌ها شادمانه برایت آواز می‌خوانند.

ماه، در پیشانی تو پنهان می‌شود و آسمان، در چشم‌های کوچکت حلقه می‌زند.

امشب همه پنجره‌ها باز می‌مانند تا تو را به تماشا بنشینند.

تمام کلمات، به خاطر آمدنت، امشب شعر می‌شوند و چامه‌ها و چکامه‌ها نام تو را بیت به بیت، می‌رقصند.

امشب، بعد از شب‌های بسیار طولانی، زمین، بار دیگر با صدای نفس‌های تو، آرام به خواب می‌رود.

دست‌های زمین امشب باز می‌شود تا آغوش خاک قدم‌های تو را بر سینه خویش بفشارد و بار دیگر، پس از سال‌ها، طعم آسمان را حس کند.

 

 

 

امشب، همه گنجشک‌ها پرواز می‌کنند تا از شاخه‌های آسمان برایت ستاره بچینند.

 

 

پیچک‌ها، بر دیوارهای خانه بی‌آلایش پدر گرامی‌ات می‌پیچند و قد می‌کشند تا دیوارها، زیباترین گل لبخند جهان را به تماشا بنشینند.

آینه‌ها ناگهان قد می‌کشند تا قامت بلندتر از افق تو را به رقص بیایند.

اولین بار که می‌خندی، گل‌های سرخ رز، جوانه می‌زنند و آفتاب، بر سینه آسمان گل می‌کند.

شب در نور ماه غوطه می‌خورد و سیاهی در ماهی نورانی محو می‌شود.

سایه‌های کشدار، پای ایمان تو به پایان می‌رسند و بهشت، در لبخند گرامی‌تو ادامه می‌یابد.

همین که پلک می‌زنی، پرنده‌ها در آسمان تکثیر می‌شوند و ابرها در باران‌های عاشقانه شناور می‌شوند.

با آمدنت، جنگل‌هایی که بی‌پرنده مانده بودند، به پرواز درمی‌آیند و پرستوها، خیال سفر را فراموش می‌کنند.

با آمدنت، رودها مسیر دریاها را رها می‌کنند و پای مهربانی تو، در بلندترین آبشارها به گریه شوق می‌نشینند و درخت‌ها از بهار بارور می‌شوند و پاییز، پشت خواب‌های سبز درختان جا می‌ماند.

با تو، زمین از آرزوهای جاودانگی لبریز می‌شود و صدای بال فرشتگان، آستانه خواب‌ها را لبریز می‌کند.

نمی ‌از باران‌های تازه در مسیر بهکامی ‌ایام می‌بارد.

گلبوسه‌ها گرد هم آمده‌اند تا لحظاتی بدیع را پیش چشمان هستی بگذارند.

از این پس، هر چه هست، بوی شیرین آسمان است و بهشت.

مدینه امروز تماشایی است.

همه چیز، پا به پای دقیقه‌های حسینی پیش می‌رود.

زمین سوم شعبان را عاشقانه می‌چرخد و تو متولد می‌شوی، ای سرسلسله عشق!

تو خورشیدوار، از تمام دریچه‌های روشن «هستی» سرکشی می‌کنی از سرنوشت غریبانه خاک.

عطر هزار گل محمدی در نفس‌هایت جاری است.

خوشبختی را برای زمین آورده‌ای.

پلک می‌گشایی و پروانه‌ها، لرز آسمانی نگاهت را بی‌پروا بال می‌زنند.

مدینه، از شادی، روی پای خود بند نمی‌شود.

چقدر هوای زمین، از حضور فرشته‌ها، سنگین است!

آسمان، دست به دامن زمین شده!

درختان، با نغمه حجاز آواز می‌خوانند، گل‌ها، صلوات می‌فرستند، مدینه، لبریز از عطر سلام فرشته‌هاست.

فضای خانه علی علیه‌السلام  و فاطمه علیهاالسلام ، مملو از جماعت حوران است.

ساکنان عوالم بالا، به زیارت چشمان تو آمده‌اند.

کلید خوشبختی دنیا را به دستان روشن تو سپرده‌اند. نگاهت عطر یاس‌های نوشکفته بهشت را دارد.

و طنین صدایی در عرش می‌پیچد که «امروز، خدا به پیامبر، نوه‌ای عطا کرده است، حسین نام».

 

 

 


نوشته شده در شنبه 91/4/3ساعت 9:53 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak