سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

گویا واقعه‌ای رخ داده است که بادها این‌گونه پریشانند، رودها این قدر بی‌تابانه می‌خروشند و ابرها ناله‌کنان می‌گریند که زمین این قدر احساس غریبی می‌کند!

گویا واقعه‌ای رخ داده است که صدای بی‌تابی و ضجه فرشتگان، در آسمان‌ها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته است.

سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!

مصیبتی بزرگ، دامن‌گیر خاک شده است.

ای یازدهمین ستاره درخشان عشق! روشنای حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افق‌های پس از تو را تاب نمی‌آورد.

سایه مهربانیت را از سر دنیا نگیر

بعد از تو دست‌های یتیمی خاک، تا ابد به جست وجوی وجود بهارانه‌ات، در به در خواهد شد.

اگرچه سخت می‌گذرد برایت، اگرچه لحظه‌هایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری کشیدند تا فاصله‌ای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دست‌های «معتمد»ها، تو را پنهان کردند از چشم ها؛ تنها از ترس حقیقتی محض که از خانه تو برخواهد خاست تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو!

سایه‌ات را از سر زمین مگیر!

هر چند دیوارهای فاصله «بنی عباس» بلندتر می‌شد، عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر می‌شد.

تو در احاطه کینه‌ها و نفرت‌ها، در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی و آن‌گاه، با سرانگشت معجزه و غیب، بند از پای گرفتاران می‌گشودی.

مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت، آتشی انداخته بود به جان کوردلان که می‌پنداشتند می‌توانند حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.

چه زیبا جان‌ها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی! چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛ جان ها هنوز در آتش انتظار موعود شعله‌ورند.

و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشته ها، روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.

چه غریب است هنگامه رفتن تو ای بهار کوتاه، یا ابا محمد! (ع)

هنوز کوچه‌های مدینه و سامرا، تو را در ذهن خود مرور می‌کنند.

چشمان سامرا از بغض های جاری، تمام شدنی نیست.

التهاب و داغدیدگی، به فراخور این غم در کوچه های شهر بیداد می کند.

دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده‌تر از همیشه، شعله‌هایش را می‌پراکند.

مدت‌ها بود که خانه خلوت زده امام خود را اسیر چنگال اختناق می‌دید، اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایی می‌یابد؛ با این حال در این رهایی شاد نیست و دیگر جمال دل‌آرای عسکری را نمی‌بیند.

این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه‌طلب را می‌شنود؛ درست همان‌گونه که بنی‌امیه در عاشورا می‌خندیدند.

شانه‌های شیعیان، بوی غربت سامرا می‌دهد.

امروز داغ دل شیعه، از این جنایت تازه می‌شود.

و امروز در سوگ پر کشیدنت، آسمان و زمین با سینه‌ای سوخته و گریبانی چاک چاک، سر به تسلیت موعود زمان(عج) خم کرده‌اند.

مولای غایب غریبم، سرت سلامت باد. آجرک ا... یا بقیه ا....

 

<** ادامه مطلب... **>


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:21 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak