سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

می دانم که از فراز تمامی آسمانهایت به من مینگری

چشمانم همه جا را آب و جارو کرده اند

و قلبم مدام به این در و آن در میزند

تا شاید راهی یابد برای رهایی

ومن زانو زده ام بر آستان مقدس تو

سرم را برای اجابت دعا بر روی خاکت میسایم

تا دست نوازشی بر سر اشکهایم بکشی

تاب ایستادن در مقابل رحمت و کرم تو را ندارم

که تو بزرگی و در ذهن کوچک من نمی گنجی

تو محرم رازهای شبانه و نیاز روزهای تنهایی

و غصه دار منی . . .

و اگر نباشی چون کودکی دربه در

گریه کنان بدنبال نشانیت می گردم

من در پناه امن و پر مهر توست که آرامم

و بدون تو سردرگم و تهی از خویش

درت را به روی چشمان نیازمندم بگشا

و دستم بگیر . . .


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/29ساعت 1:42 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak