دلنوشته ها
حجابم را دوست دارم
حجاب من، چادر مشکی من است
آری، چادرم را دوست دارم
من این سیاهی تمام قد را دوست دارم !
با تمام آرزوهای رنگارنگ، با تمام راحتی ها، با تمام دنیا ، عوضش نخواهم کرد
حجاب چون چتری است در برابر باران مسموم نگاه ها !
چادرم را دوست دارم، چرا که سیاهیش نشانه رفته و بر زمین نشانده است هرچه سیاهی و ظلمت را، هرچه نگاه زهرآلود را!
من چادرم را دوست دارم، چرا که سنگینی نجابتش، خم کرده است کمر دشمنان را و حصار امن و ایمنش، نقش برآب کرده است نقشههای بدخواهان و هرزهدلان را!
حجاب را دوست دارم، چرا که سلاح من در جنگ نرم با دشمن است و خاکریزهای آنان را چه ماهرانه فتح میکند. بدون این سلاح قافیه جنگ را از همان ابتدا باختهام و با آن، جبهه اراده و فکر و عزم دشمن را سنگر به سنگر فتح کردهام!
و آن احساس زیبا، امنیت و آرامشی که از داشتنش دارم، هیچگاه با نگاههای سنگین عوض نمیکنم!
چادرم را دوست دارم، چرا که مرا یاد کوچههای غریب مدینه میاندازد، یاد چادر خاکی زهرای اطهر(س) و چه پیوند زیبایی بین چادر فاطمه(س) و ولایت علی(ع) است.
شاید اگر آن روز حرمت چادر زهرا(س) حفظ میشد، به زیر دست و پا نمیافتاد، هیچگاه علی(ع) خانهنشین نمیشد!
حجاب را دوست دارم، چرا که به این سخن گهربار مولایم علی(ع) یقین دارم که فرمودند: «بهترین لباس، لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد» و چادر مصداق کامل این گفتار است، برترین پوششی است که مرا به خدای مهربان وصل میکند و مرا از هرچه غیر اوست جدا میسازد.
گاهی که چادرم خاکی می شود از طعنه های مردم شهر؛ یاد چفیه هایی می افتم که برای چادری ماندنم خونی شدند و این بار دلگرمتر و مصمم تر چادرم را که تاج بندگیام است بر سرم می گذارم .
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند و من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم
چفیه را خیس می کردند تا نفس هایشان آلوده شیمیایی نشود و اینک من چادرم را محکم می گیرم تا از نفسهای آلوده دور بمانیم.
آنها با چفیه زخم هایشان را میبستندو من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت دادهاند ومن چادرسیاهم را به هر قیمتی می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.
نیک میدانم دین گلستان ارزش هاست و حجاب غنچه نوشکفته درخت تسلیم است.
حجاب زره آوردگاه جهاد اکبر است.
Design By : Pichak |