سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

در حصار غریبی خویش خشکیده ام؛ چون کویری تفدیده و تنها، وجود منتظرم، تشنه بارانی است که با حضور تو، بهار شکفتن را به ارمغان خواهد آورد.

آقای من!

در این شب های تنهایی و بی کسی، در این لحظه های دلواپسی که شبنم «اَمَّنْ یُجیب» از گلبرگ لبم می تراود، کی طعم اجابت را خواهم چشید؟

همیشه گفته اند و گفته ایم که زمین، تشنه رویش سبز حضور تو است و قلب زمان برای طلوع دوباره ات می تپد.

هر جمعه، غروب که می شود، کبوتران چشم های منتظرم، پرواز خویش را نذر ضریح آمدنت می کنند تا آبی ترین لحظه های حضور آسمانی ات را به تماشا بنشینند.

وقتی که بیایی، زلالی لحظه های حضور تو دل غبار گرفته ما را خواهد شست.

بیا و در غروب ساحل نگاهمان طلوع کن.

بیا و با آفتاب جمال خویش، پرتوافشان شب های تار تنهایی مان باش.

آقا! کی می شود که بیایی تا ما بوی خوش رستگاری را از لابه لای گل های همیشه سبز ایمان احساس کنیم؟

ای مسافر کهکشانی دل های منتظر! عمری است که دخیل دیده خویش را به راه تو بسته ایم تا از راه شیری عشق، از راه برسی و زیر پایت فرشی از شکوفه و لبخند بگسترانیم.

من برای روزی که صبح را در سرزمین دل های منتظر به پرواز در خواهی آورد، لحظه می شمرم.

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 1:13 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak