پيام
+
عاشورا ميآيد و خاطره آن ظهر داغ در نظرم متجلي ميشود
خون و خنجر، گرما و تنشگي، تير و مشك و...
آن سو قهقهه شيطان به گوش ميرسد او دلشاد است از اين كه يارانش خون خدا را ريختند
و لشگريانش با قهقهه هايش به رقص درميآيند
آزادگي را مصلوب مي كنند
شياطين رقص شمشير مي كنند و بر خيمه هاي خورشيد هجوم ميبرند
آتش در خيمه ها مي افتد
اما در اين سوي ميدان..
درون خيمه ها شوقي برپاست

داش هادي
92/9/16

♥ ح. بالايي
از جنس همان شوقي كه اسماعيل را به قربانگاه كشاند
هر كس در تلاش است تا بر ديگري سبقت بگيرد
پير و جوان و كودك در تكاپويند تا از دين خدا و امام خويش دفاع كنند حتي كودك شش ماهه نيز از قافله عقب نمانده وعده ديدارشان در بهشت است و *وعده گاه ما فردا در محفل شيرخوارگان* التماس دعا
♥ ح. بالايي
التماس دعا