پيام
+
[تلگرام]
غدير «راه» مينمايد و «سيراب» ميسازد
پروانههايي که روي صداي شادماني مردم نشستهاند، گلزار بزمي مشعوف را به جهان تبريک ميگويند و مردمي که همه دهان شادباش و لبخند يکريز رضايتند، چشم به حادثهاي دوختهاند که تکليف تا قيامتشان را براي عشق و بندگي بيواهمه روشن کرده است.
قلهاي سترگ، قلهاي امين و امن که تکيه گاه تمام بيکسيهاي انسان بوده، اينک کوهي ديگر را شانه به شانه خويش ايستانده و به مردم، به تاريخ نامش را ميگويد و مردم که امروز خيال عاشقيهايشان براي ابد آسوده شده، اين نام مؤمنانه را پي درپي زمزمه ميکنند تا فراموش دغدغههايشان نشود.
اين نام، اسم اعظم انگشتر زنهار عالم است. اين نام، پر از حوادث خجسته در راه است. بگذاريد تمام درها و پنجرههاي دنيا به روي اين صداي آبرومند باز شوند.
صداي واپسين اندرزهاي رسول که تمام سالهاي رسالتش را اينک در خلاصهاي عاشقانه به شما هديه ميدهد: مردم! من تمام ذخاير مهر خويش را براي شما در سينه مردي ريختم که سزاوارتر از شما به شماست. من نام تک تک آرزوهايتان را به او آموختم تا فرداي پس از من، مهربان و بيدريغ، اشتياق شما را به سر منزل مقصود برساند. او صراط مستقيم است. چکيده تمام خواستههاي خداوند براي شما... ميزان شايستهاي براي آنکه ساعت قلبهايتان را با زمان ايمان او يکي کنيد و الفباي خوبي براي آنکه سخن گفتن و دعا کردن و بودنتان را با حروف تطهير شده نام او هم صدا سازيد.
مردم! روزگار و عمرتان آن قدر برايم عزيز بوده که ادامه خويش را در اين هيئت معصوم به نگاهباني شب و روزتان ميگمارم. تمام نفس کشيدنهايتان در سايه سار عنايت اين نور نمازهاي مقرر باد و خواب و بيداريتان پشت سر اقتدا به آگاهي او صعود به قلههاي يقين! من دلهاي شما را فتح کردم تا بذر عشق را با دستان او در سينه تان بيفشانم. اينک سخني ديگر نمانده جز آنچه همه را از دهان او ميشنويد. کلام او حديث خداوند است و تصميم و اراده اش، مشيت حکيمانه حق. با او باشيد، نه قدمي عقب تر و نه گامي پيشتر؛ چرا که هر کس پشت سر آفتاب بماند، تاريک ميشود و هر که از او جلوتر باشد، در سايه خويش غرقه ميماند.
از خاک به افلاک، گرد شادمانه بال و پر شاپرک ميبارد.
پرندگان، پروازهاي سماع گونشان را با سرور همچون طوقي از شوق به گردن آويختهاند و درختان با شاخههاي مفتخر، يکديگر را در آغوش گرفتهاند و شادي ميکنند. رودخانههاي هر کجاي جهان، راهشان را کج کردهاند به سمت برکهاي در غدير... ماهيان عاشق، درياها را به دوش گرفته و دوان دوان به خبررساني عيد ميروند.
سنگها خود را از سر راه جويباران کنار ميکشند تا آب سراسيمه، پيغام شاد باش اين جشن را زودتر به گوش گياهان تشنه و منتظر برساند. دريا، سينه خود را صيقل داده تا هر که در آينه دلش مينگرد، تصوير مهرباني خدا را زيباتر ببيند.
نفسهاي به شماره افتاده عشق، در سينه حبس شده تا در لحظه بزنگاه، فرياد بلند شکرانه برآورد. ساعتها، عقربههاي سرکش خود را خواباندهاند تا در اين موسم ماندگار، با شتاب زمان را به نابودي نکشانند.
خطبه حضرت رسول صلي ا... عليه وآله در آن دشت، آب گوارايي بود براي روحهاي عطشناک؛ تا براي هميشه تاريخ، جانها و انديشهها را از زلال غدير، سيراب کند؛ هر چند جماعتي نخواستند و نگذاشتند و بذر اختلاف افشاندند.
رسول خدا صلي ا... عليه وآله ميخواست دست «امت» را در دست «امام» بگذارد؛ تا پس از خورشيد رسالت، راه را با مشعل هدايت «ولايت و امامت»، بپيمايند؛ تا گمراه نشوند و سرگردان نمانند و ابرهاي تيره جاهليت، دوباره بر سرشان سايه نيفکنند.
اين بود که منشور بلند خطبه غدير از زبان آن رسول صلي ا... عليه وآله ايراد شد و به گوش تاريخ، سپرده شد.
غدير را در کويري از حيرت و ضلالت، ميتوان چشمه و چراغي از هدايت و حقيقت دانست که «راه» مينمايد و «سيراب» ميسازد.
اين است که غدير، حلقه واسطه «رسالت» و «امامت» است و هنوز هم عطر کلام نبوي و صراحت خطبه غديريه و فروغ آيه «اکمال دين»، نوازش گر جانها و مشامها و روشن گر دلها و انديشههاست.
عسل و سمفوني آغاز
96/8/2
عليرضااحساني نيا
سلام...عيد شما هم مبارک...