سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

چون دعا، مهمان هر سجاده ای

 باز هم می آیی از یک راه دور

شهر را پر می کنی از عطر و نور

سبز می رویی میان قلبها

عطر گلها را تو می بخشی به ما

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 9:39 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

از آینه زنگار زدودیم و نیامد

صد پنجره آغوش گشودیم و نیامد

از آتش صد حادثه، این سوخته دل را

بس داغ که بر داغ فزودیم و نیامد

شد ترجمه بر چهره ما، واژه به واژه

آن شعر که با اشک سرودیم و نیامد

از نسل کدامین گل خوشبوست که برپاش

چون لاله به پا خاسته بودیم و نیامد؟

ای کاش به یک صبح بهاری رسد از راه

آن نادره گل را که ستودیم و نیامد


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 9:37 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

پیش به سوی حادثه می‏تازی.

نبض ثانیه‏ها با هر تپش قلبت، تندتر از پیش می‏زند. زمین و زمان، چشم دوخته‏اند به استواری قدم‏هایت.

نگاه حیرت زده آسمان، گره می‏خورد در چشمان مصمم‏ات.

تصویر معصومانه اسماعیل، در چشم‏هایت اندک اندک رنگ می‏بازد.

روی برمی‏گیری از هاجر که مدام در آینه ذهنت تداعی می‏شود.

صدای وسوسه شیطان، در دهلیزهای پنهان جانت می‏پیچد؛ اما تو را هراسی نیست.

مباد ابلیس، پشت یاخته‏هایت کمین کند!

مباد لحظه‏ای غفلت، لحظه‏ای تردید، لحظه‏ای شک! در بیداری و خواب، سرنوشت چشم‏ها و دست‏هایت را به خداوند سپرده‏ای.

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 90/8/15ساعت 10:13 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

هم صدا با بال ملایک

این جا عرفات است. این جا چشم عاشقان به آسمان است. این جا ملکوت «اُدعونی اَستَجِب لَکُم» است و آسمان از صدای بال فرشتگان لبریز است. این جا، از لابلای چادرها، بوی خدا می آید. و تو ای مسافر سرزمین عرفات، بال های نیایش ات را بگستران، برکه چشمانت را متلاطم کن و هم صدا با ملایک نغمه «یا رب، یا رب» زمزمه کن.

آرام جان

ای مهدی فاطمه(عج)، ای گم شده دل ها، شنیده ام به عرفات می آیی! در کدام گوشه با خدا به نجوا ایستاده ای؟ می دانم که بارها دلت را به درد آورده ام. امّا امروز شوق تو سراسر وجودم را فرا گرفته است. آغوش پیراهن یوسفی ات را به چشم های شرمسارم بگشا و هق هق گلویم را با نگاه دریایی ات آرام بخش.

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 90/8/14ساعت 1:18 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 

سقف آسمان کوتاه بود و هوای شهر نفس گیر.

نبض زمان به کندی می‏زد و زمین در فراق یار به سوگ نشسته بود و مرثیه جدایی می‏ سرایید.

در کلام نسیم سحر، سخنی وحشتناک نشسته بود که چونان خنجری سینه آفاق را می‏ شکافت.

آری باز هم آسمان گرفت و خنجر تبار قابیل، خورشیدی دیگر را از خاکیان گرفت.

پنجمین خورشید سپهر آسمان ولایت، در افق هستی رنگ باخت و به نهایت عشق پیوست؛ غروبی که طلوع خورشیدی دیگر را همراه داشت.

پهنه تلخ فراق، چشمان ناشکیب دنیا را پر کرده است.

لب‏ها می ‏لرزند تا مگر گوش ه‏ای از کلمات سوزان درون را بیرون بریزند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 90/8/12ساعت 1:28 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

اللّهمَّ عَرِّفنی نَفْسک فَانَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسک لَم اَعرِفْ رَسولَک؛

اللّهمَّ عَرِّفنی رَسولک فَانَّک اِن لَم تُعَرِّفْنی رَسولک، لَم اَعْرف حُجَّتک؛

اللّهمَّ عَرِّفنی حُجَّتَک فَاِنّک اِن لم تُعَرِّفْنی حُجَّتک، ضَلَلْتُ عَن دینی.

«جمال الاسبوع، مفاتیح الجنان»

ای خدای بزرگ! خودت را به من بشناسان؛ زیرا تو اگر خودت را نشناسانی، رسولت را نخواهم شناخت؛

ای خدای عزیز! رسولت را به من بشناسان؛ همانا اگر رسولت را معرفی نکنی، حجت تو را نخواهم شناخت؛

ای خدای حکیم! حجت و امام خود را به من بشناسان؛ زیرا اگر حجت خود را معرفی نکنی، از دین و راه مستقیم گمراه خواهم شد.


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 2:50 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

اشاره: نوشتار پیش رو گزیده شرحی است بر دعای پر فیض عرفه به قلم مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره) که در کتابی با عنوان نیایش امام حسین (علیه السلام) در صحرای عرفات گرد آمده است. علامه جعفری در این کتاب با مشی عرفانی خود ترجمه و شرح به یادماندنی و زیبا از دعای عرفه از خود بر جای گذاشته است. این عالم ربانی در سال 1377 دار فانی را وداع گفت و به جوار رحمت حق پیوست و در حرم رضوی به خاک سپرده شد. (سرویس معارف)

  ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 11:8 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

بهشت از رایحه ای دلنواز، سرمست می‏شود.

جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.

بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می‏خواند برای علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می‏شود.

طوبی، دل‏انگیزترین نغمه‏اش را شابادش می‏فرستد.

صدایی می‏شکوفاند جان ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می‏فرستد.

  ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 90/8/7ساعت 8:31 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

خدایا، این چه تقدیری بود که بر صحیفه هستی شیدایی‌ترین عاشقان جبروت رقم خورد و اشک را جاری تلاوت نام‏های بلندشان کرد و غم را قرین داستان پرشکیب حیاتشان. آتش، سینه پر مهرشان را فسرد و میخ، مهمان قلب آسمانی شان شد. شمشیر، سرهای آشنا بر خاکشان را شکافت و تیر عداوت، غنچه‌های زندگی‌شان را پژمرد. زهر، جگرهایشان را درید و قلب‏هاشان را چون پاره‏های خورشید قسمت کرد و عطش، معمای دیگری بر عروج جاودانی‏شان و غربت اندوه ماندگار زندگانی‏شان گشت.

اینک در شهادت امیر تقوا، جواد اهل بیت، گلچینی از مصیبت‏ها اشک را مهمان دل‏های بی‏قرار می‏کند. جگری که از رخنه زهر آتش گرفته و غربتی که در هم خانگی با قاتل تجلی یافته و عطش جان‏گداز که در جان سوزی زهر و نبودن جرعه‏ای آب هویدا شده است.

  ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 90/8/6ساعت 1:0 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

کی انتظار آمدن آن بهاری که در خود شکفتن شکوفه نرگسی را به همراه دارد، به پایان می رسد؟!

سال هاست که به امید آمدنت چشم به آسمان دوخته ایم و ذره ذرة جان و دل را، به فریاد «العجل» سپرده ایم با آن که ندای أین بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف سینه می سوزاند،

 قلب را به ناله «الغوث» امید تپیدن داده ایم و چشم هایمان را با نور «ادرکنی» مزیّن ساخته ایم.

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 90/8/5ساعت 1:8 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

<      1   2   3      >

 Design By : Pichak