سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

بدرود، اى زینت عبادت‏کنندگان! سجاده‏اى که آبشار سجده‏هایت را در آن مى‏ریختى، براى معراج آماده است.

این‏بار دیگر از معراج به تنگناى زمین باز نخواهى گشت؛ که زمین، سجاده‏اى به زیر پاى توست براى پرواز تا ابدیت.

بغضى گلویم را مى‏فشارد و به ذرات سمى مى‏اندیشم که در رگ‏هاى تو، ناگزیر به گردش درآمده‏اند؛ تا وسیله دیدار تو با حضرت دوست شوند.

مناجات تو، تفسیر راهى بود که تنهاییت را در اسارت خیمه‏ها رقم مى‏زد... و امروز، روز آخر مناجات توست؛ زیرا سرنوشت ابر گریه‏هاى تو، بالا رفتن بود براى پیوستن به خاطره على اصغر... .

عرفان تو، میوه شکفته در حادثه کربلاست بر قامت آزرده و رنجور دلت.

راز و نیاز تو، طى درجات عشق است؛ آن هنگام که تنها شانه‏هاى مسجد، بار غربت تو را بر دوش مى‏کشند.

روایت فراق تو را تنها ستون‏هاى ادعیه طاقت دارند تا بناى عاشقى را استوار نگه دارند.

سفر تو، خبر ناگهانى رهاییت از بند اسارت جسمى است که روح بلندت را توان کشیدن نداشت.

اینک، تمام کلمات صحیفه صف کشیده‏اند تا بر پیکر غریب تو نماز بگزارند.

تو، سال‏هاست در ارتفاع زخم‏هاى عاشورا به کوچ مى‏اندیشى.

شب‏هاى سرشار از ناله‏هاى مناجاتت به پایان رسیده‏اند و زمان در سکوت نفس‏گیر خود، به تنهایى فراق تو مى‏رسد و تو به وصال جاودانه عشق.

دیگر تمام شد نفس‏هایى که وادى به وادى، در پى گم‏شدگان خویش، زنجیر در پاى طى کردى و به گریه رسیدى.

دیگر تمام شد، خون گریه‏هاى سجاده عزلت. آن همه بر آتش بودن و نجوشیدن، مثال صبرى بود که طراح عاشورا، سهم تو را در آن قرار داده بود.

اینک، پایان ساعات امتحان مردانگى توست؛ گرچه عمرى است وصیت خود را به گوش سجاده‏ها زمزمه مى‏کنى و صحیفه مى‏سرایى.

اکنون، دفتر خاطرات نینوا، با پرواز تو به فصل آخر مى‏رسد؛ بشتاب که بیست سال است همسفران آسمانیت تو را انتظار مى‏کشند، یا على بن الحسین!

صحیفه سجادیه را که مى‏گشایم، عطر تو، دنیاى کوچکم را پر مى‏کند و اشک‏هایم بوى دعا مى‏گیرند.

ستاره‏هاى بى‏فروغ اشک‏هایم، مرا گریه مى‏کنند در روزهایى که داغ ندیدنت به آتشم کشیده است.

کاش من هم از روزهاى امامت تو گذشته بودم!

جهان هنوز تشنه امامت توست.

جهان هنوز به یمن دعاهاى باشکوه تو، برپاى ایستاده است.

کاش دنیا را با عطر تو شناخته بودم!

کاش ستاره‏ها، رد پاى تو را برایم مى‏خواندند تا به سوى آرامش قدم بردارم!

اى آموزگار سجده و تسبیح!

اى زیباترین حنجره پرستش!

 اى عاشقانه‏ترین الفباى مناجات!

دستانت، ستون‏هاى هستى در آمده از آستین ولایت؛ صدایت زمزمه وضو ساخته از توحید است که تمام زیبایى‏هاى هستى و تعبد را در مکتب دعا ابراز مى‏کند.

اى فرزند صوت داودى قرآن بر منبر نیزه‏ها!

دامان آبروى سجده‏هایت را به توسل در دست مى‏گیرم و اجابت لحظه‏هایم را از پروردگار مى‏طلبم به نام نامى تو... زینت خداپرستان!

«اللهم وَ لاتَرْفَعْنى فى الناس درجهً الا حَططْتَنى عنْد نَفْسى مثْلَها...».

 


نوشته شده در سه شنبه 90/9/29ساعت 9:46 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak