سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

دیروز، قامت که می بست، سربلند می شدیم.

بودنش، تابیدن خورشید در آسمان بود؛ نه از پشت ابر، نه در پس پرده! وعده هزاران ساله تاریخ اینجا بود، روی همین زمین...

در میان همین مردم. همه او را دیدند؛ پس انکار آمدنش اشتباه بود.

بعدها گفتند: رفته، ولی کسی باور نمی کند! او تازه آمده. آمده تا بماند. آمده تا همه هم بمانند.

او مُنتَظَر، ما مُنتظِر... می بینی، فرق ما فقط یک حرکت است، یک ظهور است، یک انقلاب... .

و امروز ما هنوز سربلندیم و در انتظار او... . منتظِر، سربلند و جوان؛ سه رأس منشور زندگی امروزه ماست.


نوشته شده در چهارشنبه 90/7/27ساعت 3:55 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak