سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

دل می آید با مژده ای از پروازهای نرم تر از حریر. این بار می آید و قصیده های هیجان را که از عشق آموخته است، بر سینه لحظه های تنهایی سنجاق می کند.

نگاه کن به وقتِ قشنگ مفاتیح و این همه نگاه مثل خود. به قاب های لطیف «یا وجیهاً ...» که آویخته بر عرش است.

نگاه کن به پروانه های گلرنگ توسل که زینت بخش محفل صمیمی شب اند.

با نام جمکران، خیس از ترنم باران به سمت عشق پر می کشی و آینه هایی که فضا را معطر کرده اند و سوسو می زنند، راهنمای تو تا رستنگاه ملکوتند.

شب های چهارشنبه، شاپرک های دوبیتی بر گلبرگ های احساس می نشینند و طعم محبت ژرف را با کام دل ها آشنا می کنند.

امشب چه شبی باید باشد که حضور آب در بیت بیت غزل های روشن، شفافیتی عجیب ایجاد کرده است. فردایی برای نگاه های ما درست شده است پر از سرودهای خورشیدی.

و چگونه در گوشه و کنار این قبیله پر امید، دستان دعا بالا نرفته باشد؟

چگونه از هم نشینی با این همه پرستوی روشن، آسمان زنده رونق نداشته باشد؟

محال است اینکه شب چهارشنبه از جانب پرتصنیف رود بگذری و از تازگی توسل، غزل های جمکرانی را نسرایی.

غیرممکن است که وصال دل با جمکران فرا رسد و تو دست در دست طراوت با دقیقه های بهاری همسو نشوی.

همیشه عشق با هزار جاذبه شگفت می آید. درست شبیه همین شب چهارشنبه و به تسخیر دل های چشم به راه دست می زند.

برخیز که باید رفت تا متن ترانه های خوش بو. بهتر از این حال و هوای عاشقانه در هیچ غزل دست اولی نیست.

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/7/27ساعت 3:51 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak