سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

زخمی ترین شکل کلمات، به آینه غزل رو آورده است.

خاطره هایی تلخ، دسته دسته می رویند تا بر لب ها نغمه هایی از خون بیفتد.

اشک ها همچنان ورق می خورند و تنهاییِ ما حکایت می شود.

زمان در ایستگاه غم می ایستد و آسمان به پاییزترین صورت ممکن، رخ می نماید.

ابرهای اندوه در «بیت الأحزان» خیمه می زنند.

مدینه با کوله ای از دربه دری و درماندگی، در کوچه می چرخد.

خانه ای نیم سوخته در گوشه ای از خاطرات روزها، ضجه می زند.

مرثیه های آسمانی، پهلوی بانویی می نشیند که پر است از ماتم و غربت و هجران پدر. بر دوش بادها، رسالتی از ناله و شیون نهاده شده است.

دقیقه ها مثل سفالی شکسته، پاره پاره می گریند.

 از اینکه بر طاقتِ نازکِ گل، دستان زُمخت آتش هجوم آورده است، سینه روشنی زخم دار می شود. باغ های بهار، در بستر درد می افتند.

بی قراری به گوشه های دور جهان کشیده می شود.

جایی نیست که ردپای بی تابی آنجا نباشد و مسافر «آه»، عبور نکرده باشد.

پژواک «واویلا»، چون طبلی بزرگ، لرزه بر اندام کائنات می افکند.

سکوت دشت ها با سوگ نامه خیس اشک، شکسته می شود.

کنار هجده شمع، دل عاشقان می سوزد.

با داغِ هجدهمین بهارِ تقویم، بار دیگر رنج مویه های کوچه ای باریک در مدینه شنیده می شود. آری! فاطمه علیهاالسلام رفته است.

 


نوشته شده در سه شنبه 90/1/30ساعت 12:33 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak