سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

امشب، غمگین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند.

آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد.

امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند.

 در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر می کوبند.

امشب چشمه‌های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می‌بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است.

یا رب امشب چه شبی است.

در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟

حضرت زینب(س)، این بانوی نور و نافله‌های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛

بخواب عزیز برادرم!

باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه،

 باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش،

و این بار شامیان پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند

امشب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سر بابا نداشت.

اینک رقیه پرستوی زخمى و نفس بریده‌ایى است که از پس طوفان و شن باد کویر، از پس برهنه پایى هروله‌هایش در تنور کربلا، دیگر حوصله‌اى به روزگار ندارد.

رمق بال و پر پرستو، اندک است؛ پرستوى سه ساله‌اى که از طواف رأس بریده قرآن باز مى‌گردد و دیگر هیچ آرزویى در این خراب آباد ندارد.

رقیه جان! تو با سر بابا چه گفتی؟

چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته‌ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربت خرابه را برای عمه به جای نهادی.

در غمت همه شمع ها خاکستر شدند و پروانه ها آتش.

عشق، در حوالى غربتت پرپر شد و کوچه هاى دمشق، دلتنگ.

چند روز است که صداى هق هق غربتت، خواب بى خیالى شام را در هم نمى‌ریزد.

چند شب است که در نبود ستاره اشک‌هایت، آسمان شام، در بى‌ستارگى دق کرده است.

تا چند مى شود همه غم هاى تو را شمرد؟

ما، بارانى تر از همه ابرهاى جهانیم؛ کاش غم‌هاى تو ما را بگریاند!

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/10/19ساعت 1:18 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak