سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد.

خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت...

ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود،

دست بی رحمی آمد نزدیک،

گل سراسیمه ز وحشت افسرد...

لیک آن خار در آن دست خزید

و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت : سلام
 
 

نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت 12:51 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak