سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

اندوهگنانه‌ترین چکامه‌ها بر کوچ غریبانه پر شکسته‌ترین چلچله آل رسول(ص) اندک‌ترین است و بهاری‌ترین سیلاب های اشک، بر قصه پرغصه یاسی کبود در سایه در و دیوار، کم‌ترین.

با کدام زبان به ستایش دردانه‌ای بنشینیم که سر به دامان معشوق خدا داشت؟ ای دختر آفتاب! ای بانوی ماه! وای مادر ستارگان! اینک، فرشتگان، صف کشیده‌اند تا بر نیلی رخسارت بوسه زنند و بازوی کبودت را به نوازش های بهشتی سپارند...

زمین حرمت نامش را نگه نداشت؛


حریق دامنه‌دار، بهار را با خود می برد و پاییز بلافاصله پشت در خانه بهار فرا می‌رسید.

 آنجا که خاکستر و شعله، توامان بر گیسوان جوان آوار می شد و سوره سوره عشق را بی‌مهری کینه یک شبه پیر می‌کرد.

افسوس! هیچ کس به هواداری شاخ و برگ معصومی که در طوفان نخوت پرپر می‌شد، برنخاست و هیچ دستی نبود تا دست های کوثر تنها را در معرض کولاک خانه برانداز، در دست بگیرد.

 ناگاه بادی مهیب در خانه بهار را به سمت آتش گشود، و بانوی معصوم خانه، پشت در به دیوارهای غربت خود اصابت کرد؛ به دیوارهای پیمان شکستن قبیله خیانت. ...

همیشه ابرها در انتظار چشمان او بودند تا صحن و سرای دلش را با غم چراغان کنند.

دست هایش استجابت دعای مردمان بود در آن روزگاران قحطی امید. ...

عمر بلندی نداشت.

 پیراهن مادرانگی اش جوان از خاک کوچید، ولی در آن مختصر زندگی، به قدر بلندای آفرینش از خود یادگار به جا نهاد و الگویی الهی شد برای بانوان نسل های بشر .

 فراموشی با نام او همیشه در تضاد است.

جاودانگی وصف همیشگی او و فضیلت های اوست که نسل بلندبالایش در طول عمر زمین زبانزد عشق‌اند و فرزندان قهرمان او چون عطر بهشت تا قیامت در انتشارند.

بانویی که در حجره‌ای کوچک، انسان هایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک، و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلا می‌درخشد.

از اوآموختیم فریاد را بر زبان آوریم و اعتراض را در پستوی خانه ها نهان نکنیم.

آموختیم که چگونه یک زن، تمام مردانگی تاریخ را به دوش می کشد و مردان عالم را به شاگردی مکتب آزاده خویش فرامی‌خواند.

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 100/10/15ساعت 1:20 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak