سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

هوایت آغشته از بوی خرما !

دست‌های مهربان حریم، سرپناه روزهای نیامده‌ات!

نگاهت لبریز یقین! واژه‌ها می‌تراوند از مابین لبانت، دست‌های اتهام شهر، اشاره می‌کنند معصومیت مادرت را، چشم‌هایت را باز کن، ملائک به پیشوازت آمده‌اند.

بگذار بیاشامند گوارایی کلماتت را!

بخوان از آغازین روزهای حیاتت که حتی از پیش تر، نامت آویزه کهکشان‌ها بود چنان که اختران تابناک.

روزهای نیامده‌ات را پلک می‌زنی، آن گاه که تمام صلیب‌های سوخته بر شانه‌های تاریخ، به جرم گناه ناکرده‌ات کشیده خواهد شد.

چشم بازکن.


انجیل می‌شکفد در حنجره‌ا‌ت . تو تکیه گاهی برای تنهایی‌های مریم.

دهانت بوی شقایق‌های سوخته می‌دهد، آن گاه که می‌گویی از روزه سکوتمادرت.

از بهاری تازه سیراب شده‌ای؛ از شهد شکوفه‌های نورس.

رسولانه تابیدنت را هیچ بهاری از یاد نخواهد برد.

پیام‌آور مهربانی آمدی تا رسولی بزرگوار از پسخویش را به جهانیان بشارت دهی.

میلادت مبارک و اینک جهان را بنگر که همچون مریم، در بیابان سرگردانی، گریان و نالان به پیش می‌رود و موعود خویش را جستجو می‌کند...

جهان در روز میلادت، کاج سوخته است که خمپاره و موشک از آن آویخته‌اند و به جای جشن آتش بازی، گلوله‌ها آسمان را روشن می‌کنند.

در زادگاهت تانک‌ها به میهمانی خانه‌های فلسطین می‌روند...

خرابه‌های شهر و ویرانه‌های متروک، به دست‌های کیمیاگرت محتاجند.

خدا می‌داند که سفره‌های خالی و دست‌های خاکی، چقدر به محبت‌های پیامبرانه‌ات نیازدارد.

فقط خدا می‌داند چقدر جاده‌های بی‌عبور، دو زانو نشسته‌اند تا بیایی.

آخر الزمان انتظار تو را می‌کشد که دست در دست موعود آخر الزمان، به حکومت شب پایان دهی.

 

 


نوشته شده در دوشنبه 96/10/4ساعت 9:33 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak