سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

امروز حلقه‌های اشک در چشمانم می‌لغزد،

  ملائک نوحه سرایی می‌کنند و آسمان غمرنگ است.

امروز شهادت امام سخاوت‌مندی است که همچون دودمان مطهرش در عبادت و تقوا و گفتار و رفتار زبانزد بود.

قلم، در قالب سوگ، به محضری پر جود و کرم شتافته است تا بنای فروغ خویش را از مصالح ماندگار توسل و شفاعت ساخته باشد.

بادها مرثیه می‌خوانند.

بغداد، سیاه پوش می‌شود.


 با زهر «ام الفضل»هایی که در احاطه شیطانند، با جهل و خیانت «معتصم»هایی که حقیقت خورشید را انکار می‌کنند! و گل سخاوت امروز به دست کین توز شیطان پرپر می‌گردد.

پاییز، پنجره‌ها را نشانه گرفته است و آسمان، داغ ستاره بیست و پنج ساله اش را ضجه می‌زند؛

سخت است تحمل داغ جوان‌ترین بهار شهیدی را که رفتنش، خواب پلک‌های زمین را آشفته است، داغ امامی که خورشید هم درس‌آموز سخاوتش بود.

هیچ غروبی به غم‌رنگی غروب وجود مردان خدا نیست؛ آن گاه که سر آسوده بر روی خاک می‌گذارند و شام تیره ای برای آدمیان، می‌سازند.

هنوز زمین، جان نگرفته باید بی‌تابی کند و غروب خون رنگ خورشید را به نظاره پردازد.

چه اضطرابی دامن زمین را فرا می‌گیرد، آن گاه که دلش مزار امامی می‌شود.

گویی در آن هنگام، دست و پایش می‌لرزد!

زمین از اینکه باید گوهری را در میان بگیرد، بسیار ناخشنود است.

اکنون زمین چه شرمسار است که تنها بیست و پنج بهار، او را مهمان خوانش دیده بود؛ او که جواد بود و جود، قطره‌ای از پیشانی بلندش؛ تقی بود و پرهیزکاری، سطری از صحیفه وجودش.

برای هروله از «مروه» دلت تا «صفای» کاظمین، راهی نیست.

در این حج ولایت و عشق همیشه در «سعی» باش؛ که بی«سعی» نمی‌توان به «صفای» جمال معصوم علیهم السلام رسید.

تنها «بیست و پنج» سال بود که نسیم «هل اتی» می‌وزید و نهرهایی که از سرچشمه «طه» سیراب می‌شود، جاری بود.

و چه زود، این نسیم از وزیدن افتاد و این عطر دل نواز، دامن برچید!

سلام بر تو ای جوادالائمه علیه السلام و بر آن بارگاه خدایی‌ات که تا دامنه قیامت، چشم نواز همه از ره رسیدگان خسته خواهد بود!

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 96/5/31ساعت 10:38 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak