سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

حریق دامنه دار، بهار را با خود می بُرد و پاییز بلافاصله پشت در خانه بهار فرامی رسید.

من دلم آنجا بود؛ آنجا که خاکستر و شعله، توامان بر گیسوان جوان آوار می شد و سوره سوره عشق را بی مهری کینه یک شبه پیر می کرد.

کابوس نبود؛ حقیقت بود.

افسوس! هیچ کس به هواداری شاخ و برگ معصومی که در طوفان نخوت پرپر می شد، برنخاست و هیچ دستی نبود تا دست های کوثر تنها را در معرض کولاک خانه برانداز، در دست بگیرد.

ناگاه بادی مهیب در خانه بهار را به سمت آتش گشود، و بانوی معصوم خانه، پشت در  تنها به دیوارهای غربت خود اصابت کرد؛ به دیوارهای پیمان شکستن قبیله خیانت   . ...

همیشه ابرها در انتظار چشمان او بودند تا صحن و سرای دلش را با غم چراغان کنند. همیشه قامتش شکل رنج داشت؛ اگر چه سرمایه شادمانی آسمان و زمین بود.

بهاران مه گرفته بود او، از همان آغاز تولد. .. که مثل رنج و بی شکایتی کبود بود و مثل تحمل و گلایه نکردن، خونین و سربلند. عاشق نور بود و چهره اش چراغ حقیقی بشر بود.

 تمام پروانه ها از قلبش زاده می شدند و به جهان پا می نهادند. دست هایش استجابت دعای مردمان بود در آن روزگاران قحطی امید....


عمر بلندی نداشت.

 پیراهن مادرانگی اش جوان از خاک کوچید، ولی در آن مختصر زندگی، به قدر بلندای آفرینش از خود یادگار به جا نهاد.

فراموشی با نام او همیشه در تضاد است.

جاودانگی وصف همیشگی او و فضیلت های اوست که نسل بلندبالایش در طول عمر زمین زبانزد عشق اند و فرزندان قهرمان او چون عطر بهشت تا قیامت در انتشارند.

آن داس تهدید که برای درو کردن لبخند خدا آمده بود، منطق روییدن نور را نمی دانست که چگونه تا ابد تکثیر خواهد شد.

آن شبیخون بی اذن که در کمین نیلوفران چشم تو بود، گلدان های تمام خانه های جهان را از غصه عقیم کرد.

گویا همین دیروز بود که فردای مرگ سرخ تو بود و امروز سوگ سبز ما.

انگار همین دیروز بود که امروز را پر از صدای انقلابی تو کرد.

نخستین رواج نهضت و رستاخیز، تو بودی که رگ های آزادگی را به جوش آوردی.

چگونه یک زن، تمام مردانگی تاریخ را به دوش می کشد و مردان عالم را به شاگردی مکتب آزاده خویش فرامی خواند؟

 چگونه تو با آن خلقت لطیف حوریانه، تاب و توان ضربت خوردن از طعنه ها و کینه های ناحق را داشتی؟

در باغچه خانه ام یک شاخه یاس ایستاده و نور قامتش در شب ها، یک تنه سپیدی را فریاد می زند.

او همنام توست، یاس شهید مهربان!

 

 

 

 

 


نوشته شده در شنبه 94/12/22ساعت 4:48 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak