سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

لیالی قدر هنگام بزم است و عطا، و زمان عشق است و دعا.

  شب های قدر، فرصتی است تا انسان به خود آید، قفس تن را بگشاید و روح را در عالمی غیر از عالم حقیر و محدود ماده، در فضایی معطر و نورانی به پرواز درآورد و با نگاهی دیگر و لطیف تر به خود و جهان اطراف بنگرد؛ حجاب جان را به کناری بزند، تا ببیند که کیست و چیست و از کجا می آید و در کجا تمام دارد و به کجا خواهد رفت؟

هرکه اندر عشق یابد زندگی 

کفر باشد پیش او جز بندگی

هرکه او از عشق برخوردار شد

این جهان در نزد او مردار شد

هرکه را در عشق چشمی باز شد

پایکوبان آمد و جانباز شد

آری، این است محصول ضیافت شب های احیا.


هرکس در این شب ها، قابلیت و توفیق حضور دوست را بیابد و با او همراه شود، دنیا و مقامات دنیوی در نظرش کوچک و بی مقدار شود.

راستی، چشمی که بر افق اعلا باز شود و وسعت زمین و آسمان ها را ببیند، خود را آن قدر کوچک می انگارد که از خود شرمنده می شود که بخواهد «خودیت» و «منیتی» نشان دهد، تا چه رسد که تکبر ورزد و بر مال و مقام خویش فخر بفروشد و ندای «من آنم...» سر دهد.

قدر، باران رحمتی است که در جویبار هر فردی به قدر و اندازه او جاری می شود. هرکس به اندازه قدر خود، این شب عظیم را درک می کند. امشب، درهای غفران و فیض الهی به روی بندگان باز است.

خوشا دل های پاکی که توان پذیرش جریان رودی زلال از رحمت و برکت قدر را دارند.

خدایا در این ضیافت نور که ما را به سوی نور و سلامت باطن دعوت فرمودی، دل های ما را به آیات قرآن نورانی فرما.

امشب باید روح را صفا و ظرف های وجود را صیقل داد تا مائده های آسمانی را در خود پذیرا شوند. باید برای درک سرنوشتی خوب، روزی حلال و وقایع دلپذیر روحانی و معنوی آماده شد؛ چرا که امشب، شب تقدیر پروردگار است. امشب باید از غیر خدا برید و سر در حلقه معبود کشید.

خداوندا! امشب با بندبند جوشن کبیر، به تو متصل می شوم و با دانه های زلال اشک، پرده های حجاب را یک به یک کنار می زنم. می نشینم مقابل روشنی کتاب ا... و تو را سوگند می دهم به هدایت نابش و به رسول و به علی و به دیگر انوار آسمانی!

امشب به هر ریسمان که آویخته ای، چنگ می اندازم تا مرا از مرداب وجودم رها کنی.

امشب بساط عمرم را رو به رویم می گسترانم، تا بدی هایش را جدا کنم و با آب توبه تطهیرشان دهم و خوبی هایش را با رنگ خلوص جلا بخشم.

پروردگارا! می دانم که امشب تقدیرم را به محضر مولایم عرضه می کنی. تو را به خودت سوگند! دستان التماسم را خالی نگذار!

می خواهم از نو شروع کنم، آخر شب قدر، شب نو شدن است، شب بارش فرشتگان خدایی و شب آزادی انسان از بندهای زمینی.

بارالها! اکنون که رمضان به من جرات اندیشه در کردار گذشته را می دهد، با خیال بخشش و عفو تو، نیرو میگیرم تا از درهای باز شبهای قدر، پا به سمت سرزمین مهر تو بگذارم. امشب، قرآن به سر می‎نهم تا تخیلم را از عطر سوره های هدایتت پر کنی و دستهای ناتوان معصیت را رو به آسمانت می برم تا ببینی بی تو چه قدر خالی و پوچم.

الهی! چراغ روشن نگاهت را در آخرین فرصت دیدارت در دلم بیفروز که سخت در دو راهی خوف و رجا هراسناک از اعمال خویشم.

 

الهی! امشب دانه مهرت را در دلم با اشک ندامت آبیاری می کنم، تا در زمستان معصیتم، بهاری از ندبه را ببارانی، جویباری که از آغاز ماه صیام، در جانم به سمت تو جاری گشته، اکنون در آستانه رسیدن به دریای شبهای قدر توست‎؛ آمده‎ام تا به همان شیوه که علی را رستگار کردی، پرنده گم کرده راه مرا نیز به سمت قبله رستگاری رهنمون شوی تا دل به دریای تو بسپارم و غرقه رحمتت گردم.


نوشته شده در یکشنبه 94/4/14ساعت 11:47 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak