سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

امشب، شب فرو چکیدن قطره قطره دل هاست؛ شب گریه ستاره هاست .

 زمین، نظاره گر اشک های مهتاب است و فردا آفتاب مویه می کند.

امشب، شب سراسیمگی ابرهای پاره ست، دل آسمان گرفته است.

و فردا توفان حادثه ای تلخ، دل های مؤمنان خدا را سخت می لرزاند.

ای آن که از ردای تو، ایمان می چکید و در نگاهت آفتاب می خندید.


اگر نگاه سبز تو نبود، هیچ سبزه ای در جهان نمی رست و اگر صدای گام های تو گوش تاریخ را نوازش نمی داد، جغرافیای عشق رنگ می باخت، آفتاب گرم دست های تو، یتیمی جهان را جبران کرد.

تو بر بام بلند تاریخ، پرچم توحید برافراشتی و در سرزمین قلب ها، بذر محبت کاشتی.

در غم فراقت لرزه بر اندام ناهموار خاک افتاده است.

انگار قیامت کبری فرا رسیده و اسرافیل، دم خویش را بی دریغ در بطن صور، رها کرده است!

کوه ها، خاک یتیمی بر سر می ریزند و اشک ها امان دریا را بریده است.

خورشید، چگونه بی تلألوی جمال تو بر آسمان جلوه نماید؟

فردا چگونه خورشید برآید و روی تو را نبیند؟

ای رسول خدا! شب هنگام نزدیک است و ماه، تمام این خاک را به دنبال تو خواهد گشت.

شب نزدیک می شود و نسیم نیمه شب، چون همیشه صدای مناجات تو را جستجو خواهد کرد.

بعد از تو چه کسی پشت و پناه این خانه خواهد بود؟

زمان چگونه گذر کند از این روزهای تلخ؟

بی فروغ رویت؛ از شتاب باز مانده اند ثانیه های تندپای آمدن.

زمان در گیرودار تردیدی گنگ، وامانده است آمدن یا نیامدن را.

آسمان در بهتی مملو از اندوه، جامه ای سیاه بر تن کشیده است.

ستارگانش، چشمه چشمه اشک شده اند، آسمان می شنود ضجه های تلخی را که در گوشه کنار افلاک، در گلو، سترون مانده است.

آسمان می گرید.

خورشید در دل آسمان، زانوی غم بغل گرفته است و می گرید و قطره قطره ذوب می شود.

ماه ذره ذره آب می شود، مهتابی ترین لحظه هایش را.

 ماه سر بر دیوار نهاده است و اشک می شود غم و اندوه از دست دادن پدر را؛ او که نبض کائنات، با گردش سرانگشتش ضربان گرفته است.

 آسمان می شنود ستاره هایی را که در کنار در ایستاده می گریند و آخرین بارقه های امید، در چشمانشان سوسو می زند، بی هیچ نوری که زمان رسیده است، زمان رفتن رسیده است و باید رفت تا رسید.

ناله از سنگ برمی آید و جان از جسم صعود می کند.

وحی نازل می شود و روح، پرواز آغاز می کند.

ای «رحمت للعالمین»! جهان را چگونه در ماتمت تنها می گذاری؟

صدای آشنایت را از کویر دل های این مردم نگیر!

مگذار مچاله شود اشتیاق اویس قرنی ها و ابوذرهایت.

مگذار گرد یتیمی، روشنای دیدگان دوخته بر قامت پهان تو را پنهان!

مگذار دشنه های کینه سینه سینای علی علیه السلام را نشانه رود!

مگذار تا آتش دشمنی ها بر دامان آسمانی زهرای علیه السلام تو شرر بزند.

 

 

 


نوشته شده در شنبه 93/9/29ساعت 10:22 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak