سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

 

الهی آتش عشقم به جان زن                                  شرر زان شعله ام، بر استخوان زن

الهی! به حقیرانگی ام بنگر، که در مقابل عظمت بشکوهت، زبان به عجز گشوده است!

الهی! افتادگی ام را تماشا کن، که نگاهت، مرا مثل ذره ای جذب آسمان عنایتت کند!

الهی! بیچارگی ام را ببین، که تمام چاره ها، به دست توست و ریزه خواران آستانه تو فرمانروایان مُلکند!

«اِلهی و ربی مَن لی غیرک»

چگونه می توانم بگویم کسی جز تو دارم، وقتی همه فانی اند و تنها تو هستی که باقی و جاودانه ای!

که تنهایی ام را تنها تو مایه آرامشی!

خدایا! شِکوه از دل دارم؛ که به گناه می اندیشد و حقِ وفا را زود فراموش می کند! شِکوه از زبان دارم؛ که به ستایش اغیار می پردازد و آبروی روزی را با تملق می برد!

شِکوه از چشم هایم دارم؛ که به کژ بینی عادت کرده اند و از تماشای آسمان، کوتاهی می کنند!

شِکوه از دست هایم دارم؛ که به یاری کسی نمی شتابند و به هر سمتی باز می شوند، تا مگر طمع ورزی خویش را چاره کنند!

الهی! این منم، بنده ای کوچک و تویی قادر مطلق.

قسم به ذات منزّهت که گناهان مرا به همین حقارتم ببخش!

الهی! به مهرت مرا آفریدی و به عنایتت گوهر جانم را پروریدی؛ از هیچ، به هستم آوردی و صورتم بخشیدی!

کردگارا! آدمیان از بندگی غیر تو، زبونی می یابند، امّا چه کسی است که به بندگی ات شرافت دنیا و آخرت نیافت؟

مهربانا! چه نیک ما را به عبودیت خویش گرفتار فرمودی که تو خود، هر که را خواستی، به شرف بندگی ات بار دادی.

الهی! ای قدرتمند بلند! بنده تو در سر پنجه قدرت توست که هیچ گریزی ندارد؛ پس چگونه به عهد خویش با تو نماند، که فرمودی: «أَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یَا بِنی آدَمَ أَلاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ»؟ می کوشم به عهد خویش بمانم، اما چه کنم که ضعیف و ناتوانم.

چه توشه سازم به کبریای تو، جز شرمندگی و سرافکندگی؟

بزرگواران، اهل عفوند و من از شرّ آن چه بر خود روا داشتم، به جبروتِ بخشش و رضای تو پناهنده می شوم، که اقیانوس نعمت تو مرا فرا گرفت و من گناهِ خویش، به آسمان رحمتت پیش فرستادم.

ای بی کرانه! مرا در بی کران آمرزشت غوطه ور ساز و با زُلال بخششت غسلم دِه، که هیچ کس جز تو، چنین نتواند کرد.

 


نوشته شده در سه شنبه 92/5/29ساعت 12:48 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak