سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

تبر درست به بال و پر کبوتر خورد

تبر به ریشه پروانه های بی پر خورد

درست پشت در خانه خدا، خورشید

شکست و ماند و به اصرار میخ ها بَرخورد

تبر... بهار جوان... قامتی که تا برداشت...

نمازهای همیشه که مُهر بستر خورد...

پرندگان یتیمی که سرخ بالیدند

تبر... که باز به پروانه های دیگر خورد...

تبر... نه!... خون قلم بیش از این مهیا نیست

که نسل سبز بهاران چقدر خنجر خورد

منی که خسته ترین جان به دوشِ بی مادر

منی که در پی او قرن ها به شب برخورد؛

دوباره، ابرترین، محض شکر باریدم

که هفت پشت غزلخوانی ام به کوثر خورد

خدا قبول کند واژه ها پر از بغض اند

اگرچه شاعر شیدا به سطر آخر خورد

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/1/7ساعت 10:24 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak