سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

دستهای کودکی که زیر آوار مانده است.

نگاه مضطرب مادری که حتی پس از مرگ نیز چشم های نگرانش به دنبال کودک اش می گردد.

 گام های لرزان پدری که مرگ فرزندش کمرش را شکست.

 آوار، آوار، آوار و فاجعه.

اینجا آذربایجان است.

اینجا ایران است.

اینهایی که اکنون در زیر تن ها خاک اسیر گشته اند انسان هستند همچون من و شما.

اکنون مناطق زلزله زده آذربایجان را باید دریافت.

 آن کودک گریانی که بدنبال مادر از دست رفته اش شیون می کند اکنون نیازمند برادران و خواهران خویش است.

منشینید.

منشینید که زندگی این است.

 زندگی دست دردمندی را گرفتن است.

نگاه نگران و گریان کودکانمان به دنبال ما می گردند چشم هایشان را منتظر مگذاریم.

یاری کن ای هموطن.

 المپیک اینجاست! و قهرمانش تویی که می ایستی و دست هموطن خود را می گیری. جایزه هم نه سکه است و نه مدال. تنها اشک های کودکی است که سر بر سینه ات یک دل سیر از جدایی می گرید.

هموطن بشتاب .اکنون برادر و خواهرت در گوشه ای از بیمارستانها شاید منتظر قطره ای خون است، بگذارید خونهایمان دوباره بر جسم تکیده دوستانمان زندگی بخشد.

آذربایجان اکنون به سوگ نشسته است و داغدار است. کمک کنیم تا داغمان بیشتر از این نگردد.

 


نوشته شده در یکشنبه 91/5/22ساعت 2:8 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak