سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

اگر تو را نخوانم، دل به کدام دیدار بسپارم، ای موعود همیشه وای همیشه موعود؟ اگر تو را نخوانم، چگونه های های سال های بی تو بودن را گریه کنم؟

ای سنگ صبور دردهای کهنه من، ای آشنای کوچه بی کسی ام، ای مهربانی بی نهایت و ای بی نهایت کرامت!

گلوی احساسم از تلخی هجران به تنگ آمده است و تپش های دلم، فریاد فراق توست.

جاده زندگی ام را برهوت نبودنت فرا گرفته است و پاهای جوانی ام، آتشفشان تاول های دوری ات را در خود جای داده است. معصومیت کودک خیالم، هر روز، حرفی از عشق تو را یاد می گیرد و هر شب کلمه کلمه، انتظار را مشق می کند.

موعود من!

خوب می دانی که زخم های دلم بی شمار است و سینه، همیشه بی قرار. آن قدر ردّ پاها را به دلخوشی دیدنت دنبال کرده ام که از خودم نیز ردّ پایی بیش باقی نمانده است.

کوله بارم خالی است و پاهایم خسته. لب هایم ترک خورده نگاه زلال توست و دستانم، در هیجانت می لرزد.

چشمانم، به آرزویی، دور دست را می نگرد و اشک، این همیشه با من، هر لحظه طغیانی دوباره را آغاز می کند.

موعود من!

خوب می دانی که لایقت نیستم؛ امّا عاشقت هستم. این گونه مخواه که غیبتت، مرا از زیارت یادت غافل سازد و به روزمرگی دنیا دچار. این گونه مخواه که فضای دلم، غبار آلود یاد جز تو شود و مرغ روحم، در قفس تعلق ها جان بدهد. این گونه مخواه که بی تفاوتی لحظه ها، مرا به همراه خویش ببرد و یاد شب های سجاده را در من خاموش سازد.

موعود من!

بهار ظهورت را میهمان سال های پر از پاییز من کن و رؤیای مرا به واقعیت دیدارت گره بزن.

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17ساعت 4:15 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak